جدول جو
جدول جو

معنی ترنکیت - جستجوی لغت در جدول جو

ترنکیت
(تَرِ)
دزی در ذیل قوامیس عرب آرد: اسپانیایی ’ترینکت’ دگل جلو کشتی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برنشیت
تصویر برنشیت
بیماری دستگاه تنفسی که عوارض آن عبارت است از مثلاً ورم نایژه ها، گرفتگی صدا، سرفه های دردناک و خارج شدن اخلاط ساده، چرک دار و گاهی خونی
برنشیت حاد: در پزشکی نوعی برونشیت که در زمستان در اثر سرماخوردگی بروز می کند
برنشیت مزمن: در پزشکی نوعی برونشیت که کهنه و جاگیر شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترانزیت
تصویر ترانزیت
عبور کالا از کشوری به کشور دیگر بدون پرداخت حق گمرک و مالیات، عبور شخصی از کشوری با وسیلۀ نقلیه بدون توقف در آن، کنایه از ویژگی وسیلۀ نقلیه ای که برای رسیدن به کشوری حق عبور کردن از یک کشور دیگر را دارد
فرهنگ فارسی عمید
(بْرُ / بُرُ)
مرضی که در ریه حاصل شود، و عوارض آن از این قرار است: ورم نایژه ها و شاخه های قصبهالریه، گرفتگی صدا، سرفه های سخت، خروج خلطهای ساده یا توأم با چرک و خون. (فرهنگ فارسی معین). التهاب یکی از برونشها (مجاریی که قصبهالریه یا نای را به یکی از دو ریه مربوط میسازد) یا شاخه های آنها براثر تحریک یا جایگزینی میکربها در آنها. (دایره المعارف فارسی). ورم ریه. برونشیت.
- برنشیت حاد، نوعی از برنشیت که درزمستان بعلت سرماخوردگی شدید بروز کند. (فرهنگ فارسی معین).
- برنشیت مزمن، نوعی از برونشیت که جایگیر و کهنه و بدان سبب باخطر شده باشد. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ)
بمعنی ترنم کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). ترنم. (ناظم الاطباء) : له رنمه حسنه، ای ترنم حسن. (اقرب الموارد) ، قوس ٌ ترنموت، کمان که بانگ کند درکشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). ’ت’ را در اول آن افزایند چنانکه در تذنوب افزایند و ’واو’ و تا را ایضاً در آخر اضافه کنند چنانکه در ملکوت اضافه میکنند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تِ رَ)
زن پول پرست و تندخوی و خودخواه سیسرون که بوسیلۀ وی مطلقه گردید
لغت نامه دهخدا
تراس. تراکی. تراکیه. ثراقیه.
از کشورهای قدیمی ناحیۀ بالکان و درقسمت جنوب شرقی بالکان واقع است، و در آغاز حدود شمالی آن به طوفه منتهی میشد ولی بعد سلسلۀجبال بالکان حدود آن شناخته شد. سرزمینی که در شمال تراکیا، روبروی صربستان قرار داشت ’مسیا’ نامیده میشد. از مشرق بدریای سیاه، از جنوب به بسفور و داردانل و مرمره، از مغرب به ماکدونیا (مقدونیه) محدود بوده است. در زمان فیلیپ و اسکندر قسمت غربی تراکیا به مقدونیه الحاق شد... در هر حال ناحیۀ تراکیا عبارت بوده است ازولایت ادرنۀ حالیه و روم ایلی شرقی. ’در سعادت’ نیزجزء این خطه بشمار می آید. سکنۀ قدیمی آن از اقوام ’پلاسج’ بودند و با سایر اقوام پلاسجی که در نواحی غربی آناطولی ساکن بودند مناسبات و قرابت داشتند. مردمی شجاع بودند و از راه چوپانی زندگی می کردند، با این همه تمدن آنان از یونانیان قدیمتر بنظر میرسد زیرا یونانیان خود معتقدند که شعر و موسیقی و بعض چیزهای دیگر در آغاز در تراکیا بوجود آمده است. عقاید ایشان مانند عقاید سایر پلاسجیان و یونانیان بوده، و بزرگترین معبود آنان بندیس (کنایه از قمر) و قوتینو بوده است و رب النوعی نیز بنام ساباز که رب النوع جنگ بوده، داشتند. در سواحل تراکیا قصبه ها و اسکله های بسیاری توسط یونانیان بنا شده بود که بعضی از آنها از مستعمرات یونانیان بود و بعضی بطور مستقل اداره میشد. تراکیا بنواحی کوچک بسیار تقسیم شده بود و همچنین در زمان قدیم بین قبایل مستقل بسیاری منقسم گردیده بود. درقرن پنجم قبل از میلاد تحت حکومت ایرانیان اداره می شد، حکمرانان ایرانی بسیاری که تابع ایران بودند بظهور رسیده بودند. در عهد فیلیپ و اسکندر تراکیا بمنزلۀ ایالتی تابع دولت مقدونیه بشمار می آمد و پس از مرگ اسکندرجزء حصۀ لیسیماخوس گردید و این شخص در 307 قبل از میلاد عنوان حکمدار تراکیا را گرفت و پس از آن در 272 قبل از میلاد بدست سلفقوس شکست دهنده لیسیماخوس و در 281 قبل از میلاد بدست بطلمیوس کراونوس افتاد، و مدتی نیز گروهی از حکمرانان بر آنجا تسلط داشتند تا در 46 میلادی بتصرف رومیان درآمد و یکی از ایالات روم محسوب گردید و در تقسیم دولت روم بالطبع جزو امپراطوری شرق قرار گرفت و بعد جزء دولت عثمانی شد. از این پس نام ’تراکیا’ متروک شده وقسمت شرقی روم ایلی را تشکیل میداد و از زمان قدیم یونانیان که بسواحل تراکیا نزدیک شده اند و پس از ایشان رومیان و بلغارها و اسلاوها که از شمال شرقی به این ناحیه آمده اند بتدریج اهالی قدیمی تراکیا از میان رفته اند. سکنۀ امروز آن را ترکان، بلغاریان، رومیان و جز آنان تشکیل میدهند. (از قاموس الاعلام ترکی). رجوع به تراس شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ ترکیب. (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
زین است تراکیب نبات و حیوان پاک
بی حاصل همچون پدر خویش و چو مادر.
ناصرخسرو.
رجوع به ترکیب شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
دزی این صورت را ضبط کرده و گوید گولیوس و فریتاگ بنقل از ابن البیطار این شکل را آورده اند، و آن بصورت تانقیت (کذا) و تالغیت هم آمده. (دزی ج 1 ص 140)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
شهری است بمغرب که تا ’تلمسان’ دو منزل راه است. (معجم البلدان ج 2 ص 354)
لغت نامه دهخدا
(تْرا / تِ)
مأخوذ از لاتینی، بمعنی عبور کالا از کشوری به کشور دیگر بدون پرداخت حقوق عبور. صاحب فرهنگ نظام آرد: عبور مال التجاره ازمملکتی برای مملکت دیگر، مثال: دولت روس برای مال التجارۀ ایران در مملکت خود ترانزیت قبول کرده است
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پدید آمدن پختگی در خرما. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد)، نزد بلغا آنست که سخنگو برای ایراد مقصود خویش باآنکه الفاظ متعدد مرادف یکدیگر در نظر دارد، لفظ مخصوصی را بین آن الفاظ برگزیند بمنظور نکته ای واز سایر الفاظ صرف نظر کند و البته برتری لفظ برگزیده شده بر مرادف خود باید واضح و روشن باشد، کقوله تعالی: و انه هو رب الشعری، که مابین ستارگان، شعری را برگزیده با آنکه او تعالی شأنه پروردگار همه کواکب و آفریدگار تمامی این عالم هستی است. برای این نکته که در زمان پیمبر اسلام مردی معروف به ابن ابی کبثه ظهور کرد و ستارۀ شعری راپرستید و مردم را نیز به پرستش آن خواند. برای سرکوب و تقریع مدعی این آیت نازل گردید. (کشاف اصطلاحات الفنون) : و قد رأیت اشیاء کثیره من کتب جالینوس و غیره بخطه (بخط ازرق) و بعضها علیه تنکیت بخط حنین بن اسحاق بالیونانی. (عیون الانباء ج 1 ص 187)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تنبیت
تصویر تنبیت
نشاندن گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسکیت
تصویر تسکیت
فرو نشاندن، خاموشاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تار کرد تیره کردن، پالودن از واژگان دو پهلو، سستکاری، شوریده رایی، چشم دوختن، جالیگون از گیاهان جالیگون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنیم
تصویر ترنیم
ترانه خواندن، تاو آوایی پیچ و تاب دادن به آوا هنگام خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنیه
تصویر ترنیه
پارسی تازی گشته ترانه ترانه خواندن، شاداندن، پیچ دادن آوا
فرهنگ لغت هوشیار
پروردن پروراندن، آداب و اخلاق را بکسی آموختن، پرورش یا تربیت بدنی. پرورش بدن بوسیله انواع ورزش. یا تعلیم و تربیت. آموزش و پرورش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنیح
تصویر ترنیح
بیهوش کردن، مست گرداندن می نوشاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترکیب
تصویر ترکیب
چیزی اندر چیزی در جایی نشاندن، آمیخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزکیت
تصویر تزکیت
پاکیزه گردانیدن بی آلایش کردن، ستودن، زکات دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنیخ
تصویر ترنیخ
بیهوش شدن
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی سینه پهلو از بیماری ها مرضی که در ریه حاصل شود و عوارض آن از این قرار است: ورم نایژه ها و شاخه های قصبه الریه گرفتگی صدا سرفه های سخت خروج خلطهای ساده یا تواء م با چرک و خون ورم ریه. یا برنشیت حاد. نوعی از برنشیت که در زمستان بعلت سرماخوردگی شدید بروز کند. یا برنشیت مزمن. نوعی از برنشیت که جایگیر و کهنه شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراکیت
تصویر تراکیت
فرانسوی زبره سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترانزیت
تصویر ترانزیت
عبور کالا از کشوری به کشور دیگر بدون پرداخت حق عبور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراکیب
تصویر تراکیب
جمع ترکیب، آمیزه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنمات
تصویر ترنمات
جمع ترنم
فرهنگ لغت هوشیار
درختی از تیره بید ها که یکی از گونه های سپیدار است. این گیاه در اغلب نقاط ایران بحال خودرو وجود دارد و همچنین کشت میشود پرک غرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنیغ
تصویر ترنیغ
سر جنباندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترانزیت
تصویر ترانزیت
((تِ))
عبور کالا از کشوری به کشور دیگر بدون پرداخت گمرگ، بخشی از جابه جایی مسافر و کالا بین مبدأ و مقصد که مستلزم عبور از کشور ثالث باشد، گذری (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برنشیت
تصویر برنشیت
((بُ رُ))
نوعی بیماری ناشی از آماس نایره که باعث گرفتگی صدا، سرفه های شدید، خروج خلط های ساده یا توأم با چرک و خون می شود، ورم ریه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تربیت
تصویر تربیت
پرورش، فرهیختن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترکیب
تصویر ترکیب
آمیزش، آمیزه، آمیغ، هم کرد، هم آمیزی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تنکست
تصویر تنکست
اپال
فرهنگ واژه فارسی سره
ورم ریه، ورم نایژه ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد