نوعی از جامه یا فکندنی و یا پارچۀ گستردنی. (منتهی الارب). جامه و یا فرش که پرز داشته باشد و پشم شتر را بدان تشبیه کنند. (از اقرب الموارد). درنیک. گویند اصل آن عربی نیست، و از قدیم آنرا بکار برده اند. (از المعرب جوالیقی). ج، درانک، درانیک. (اقرب الموارد). و رجوع به درنیک شود، صاحب کتاب النخب از حجر و سنگی یاد می کند بنام ’درنوک’ و آنرا قرمزرنگ که زردیی در آنست توصیف می کند و می گوید سنگی است بسیار نفیس و گرانبها که نفاست آن چون ’اذرک’ است و هر دوی آنها از ساخته های اسکندرانی ها است. (از کتاب الجماهر ص 227)
نوعی از جامه یا فکندنی و یا پارچۀ گستردنی. (منتهی الارب). جامه و یا فرش که پرز داشته باشد و پشم شتر را بدان تشبیه کنند. (از اقرب الموارد). درنیک. گویند اصل آن عربی نیست، و از قدیم آنرا بکار برده اند. (از المعرب جوالیقی). ج، دَرانِک، دَرانیک. (اقرب الموارد). و رجوع به درنیک شود، صاحب کتاب النخب از حجر و سنگی یاد می کند بنام ’درنوک’ و آنرا قرمزرنگ که زردیی در آنست توصیف می کند و می گوید سنگی است بسیار نفیس و گرانبها که نفاست آن چون ’اذرک’ است و هر دوی آنها از ساخته های اسکندرانی ها است. (از کتاب الجماهر ص 227)
بارون گیوم. کارخانه دار و مرد سیاسی فرانسه که بسال 1763 میلادی در سدان متولد شد و نخستین کسی است که دستگاه بافندگی شال کشمیری را در فرانسه تأسیس کرد و بسال 1833 میلادی درگذشت
بارون گیوم. کارخانه دار و مرد سیاسی فرانسه که بسال 1763 میلادی در سدان متولد شد و نخستین کسی است که دستگاه بافندگی شال کشمیری را در فرانسه تأسیس کرد و بسال 1833 میلادی درگذشت
شهری است در ناحیۀ بست و ذکر آن در کتاب فتوح آمده و در کتاب نصر ترنک و ادی است بین سجستان و بست و به بست نزدیکتر است (از معجم البلدان) (از مرآت البلدان). تنوخ. (مرآت البلدان)
شهری است در ناحیۀ بست و ذکر آن در کتاب فتوح آمده و در کتاب نصر ترنک و ادی است بین سجستان و بست و به بست نزدیکتر است (از معجم البلدان) (از مرآت البلدان). تنوخ. (مرآت البلدان)
مرغی است که آنرا در ماوراءالنهر دختر صوفی گویند و عربان صعوه خوانند. (برهان) (آنندراج). همان ترترک. (شرفنامۀ منیری) (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 281 ب). نام جانوری است که آن را ترترک نیز گویند و در ماوراءالنهردختر صوفی می نامند. (فرهنگ جهانگیری). یکنوع حیوان وحشی. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترند و ترندر شود
مرغی است که آنرا در ماوراءالنهر دختر صوفی گویند و عربان صعوه خوانند. (برهان) (آنندراج). همان ترترک. (شرفنامۀ منیری) (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 281 ب). نام جانوری است که آن را ترترک نیز گویند و در ماوراءالنهردختر صوفی می نامند. (فرهنگ جهانگیری). یکنوع حیوان وحشی. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترند و ترندر شود
دهی از دهستان جعفرآباد فاروج است که در بخش حومه شهرستان قوچان و24 هزارگزی شمال باختری قوچان و 3 هزارگزی شمال شوسۀ عمومی قوچان به شیروان قرار دارد. کوهستانی و معتدل است و 318 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آنجا غله و انگور و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه ماشین رو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی از دهستان جعفرآباد فاروج است که در بخش حومه شهرستان قوچان و24 هزارگزی شمال باختری قوچان و 3 هزارگزی شمال شوسۀ عمومی قوچان به شیروان قرار دارد. کوهستانی و معتدل است و 318 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آنجا غله و انگور و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه ماشین رو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
گل تنک وقتی که آب نهر یا آب آبرو فرو شود در زمین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ترنوق (ت / ت ) و ترنوقا، گل در نهرها. (اقرب الموارد)، مسیل گاهی که آب آن فرونشیند. (از اقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به ترنوقاء شود
گل تنک وقتی که آب نهر یا آب آبرو فرو شود در زمین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ترنوق (ت َ / ت ُ) و تُرنوقا، گل در نهرها. (اقرب الموارد)، مسیل گاهی که آب آن فرونشیند. (از اقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به ترنوقاء شود
قریۀ بزرگ و آبادانی است بین مصر و اسکندریه که در ایام فتوح بین عمرو بن عاص و روم بدانجا جنگی درگرفت. بر ساحل نیل واقع است و در آنجا بازارها و مسجد جامع و کنیسۀ خراب بزرگی است که کتامه و قاسم بن عبیداﷲ آن را خراب کردند. در آن قریه دستگاه شیره گیری نیشکر و بستانهای میوه است و بیشتر میوه های اسکندریه از آنجا است و گویند: لاتطول الاعمار کما تطول بترنوط و فرغانه. (از معجم البلدان ج 2 جزوۀ5 ص 27)
قریۀ بزرگ و آبادانی است بین مصر و اسکندریه که در ایام فتوح بین عمرو بن عاص و روم بدانجا جنگی درگرفت. بر ساحل نیل واقع است و در آنجا بازارها و مسجد جامع و کنیسۀ خراب بزرگی است که کتامه و قاسم بن عبیداﷲ آن را خراب کردند. در آن قریه دستگاه شیره گیری نیشکر و بستانهای میوه است و بیشتر میوه های اسکندریه از آنجا است و گویند: لاتطول الاعمار کما تطول بترنوط و فرغانه. (از معجم البلدان ج 2 جزوۀ5 ص 27)