جدول جو
جدول جو

معنی ترنوط - جستجوی لغت در جدول جو

ترنوط
(تَ)
قریۀ بزرگ و آبادانی است بین مصر و اسکندریه که در ایام فتوح بین عمرو بن عاص و روم بدانجا جنگی درگرفت. بر ساحل نیل واقع است و در آنجا بازارها و مسجد جامع و کنیسۀ خراب بزرگی است که کتامه و قاسم بن عبیداﷲ آن را خراب کردند. در آن قریه دستگاه شیره گیری نیشکر و بستانهای میوه است و بیشتر میوه های اسکندریه از آنجا است و گویند: لاتطول الاعمار کما تطول بترنوط و فرغانه. (از معجم البلدان ج 2 جزوۀ5 ص 27)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تُ)
بسیارخوار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مرد بزرگ لقمه و بسیارخوار. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
حقیر و لاغر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تُ)
گل تنک وقتی که آب نهر یا آب آبرو فرو شود در زمین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ترنوق (ت / ت ) و ترنوقا، گل در نهرها. (اقرب الموارد)، مسیل گاهی که آب آن فرونشیند. (از اقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به ترنوقاء شود
لغت نامه دهخدا
(اِ جِ)
رنگ کردن با حنا و جز آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَوْ وُ / تُ نَوْ وِ)
انجیرخواره. (زمخشری). مرغی است خرد برابر گنجشک که در جنگلها از تار برگ درختان آشیانۀخود را همچو قاروره ای سازد و خانه او از شاخ باریک آونگان باشد بر تار ضعیف. به هندی بیا است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تِ نُ)
بارون گیوم. کارخانه دار و مرد سیاسی فرانسه که بسال 1763 میلادی در سدان متولد شد و نخستین کسی است که دستگاه بافندگی شال کشمیری را در فرانسه تأسیس کرد و بسال 1833 میلادی درگذشت
لغت نامه دهخدا
تصویری از ترهوط
تصویر ترهوط
بسیار خوار شکمبار ه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنوک
تصویر ترنوک
حقیر و لاغر لاغر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنوق
تصویر ترنوق
گل تنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنوط
تصویر تنوط
بافکار از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار