جدول جو
جدول جو

معنی ترنموت - جستجوی لغت در جدول جو

ترنموت
(تَ رَ)
بمعنی ترنم کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). ترنم. (ناظم الاطباء) : له رنمه حسنه، ای ترنم حسن. (اقرب الموارد) ، قوس ٌ ترنموت، کمان که بانگ کند درکشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). ’ت’ را در اول آن افزایند چنانکه در تذنوب افزایند و ’واو’ و تا را ایضاً در آخر اضافه کنند چنانکه در ملکوت اضافه میکنند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نوعی ساز بادی فلزی همانند شیپور که به وسیلۀ سه سوپاپ تعبیه شده در آن می توان نت های مختلف را اجرا کرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترموس
تصویر ترموس
فلاسک، ظرفی دوجداره برای حفظ دمای مایعات داخل آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورموت
تصویر ورموت
نوعی شراب سفید آمیخته با مواد خوش بو و مقوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرنخوت
تصویر پرنخوت
پرناز، پرغرور، متکبر، خودخواه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارنئوت
تصویر ارنئوت
غول بیابانی و بی تربیت. دراصل، نام قومی از نژاد هندواروپایی، ساکن کشور آلبانی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تراموا
تصویر تراموا
قطار برقی درون شهری که بر روی خط آهنی که در خیابان ها قرار دارد، حرکت می کند، قطار خیابانی
فرهنگ فارسی عمید
(تَ / تُ مَ)
آواز نیکو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ مَ نِ)
بدکرداری را گویند. (برهان) (آنندراج). بدی و بدکرداری. (ناظم الاطباء). دکتر معین در حاشیۀ برهان آرد: در پازند ترمنیشن برابر است با ترومتی اوستایی بمعنی بادسری و خیره سری و ناسازگاری و برتی و و سرکشی، مقابل آرمتی (فروتنی و بردباری) (جزء دوم کلمه متی از مصدر من اوستایی بمعنی اندیشیدن است). در اوستا و نوشته های دینی پهلوی ترومتی دیوی است رقیب آرمتی. و رجوع به فرهنگ ایران باستان ص 83 شود
لغت نامه دهخدا
(تَرِ)
دزی در ذیل قوامیس عرب آرد: اسپانیایی ’ترینکت’ دگل جلو کشتی
لغت نامه دهخدا
شهری است در بلژیک که در ولایت آنور (آنورس) واقع است و 32100 تن سکنه دارد، محصول آنجا پارچه و دانتل و مس و سیمان است، (از لاروس)، رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه تورنهوت شود
لغت نامه دهخدا
(پُ نَ وَ)
پرناز. پرتکبر
لغت نامه دهخدا
(تْرامْ /تِ رامْ وِ)
رجوع به تراموای شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ترحمات
تصویر ترحمات
جمع ترحم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مترنمات
تصویر مترنمات
جمع مترنمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرنخوت
تصویر پرنخوت
پر ناز و متکبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنمات
تصویر ترنمات
جمع ترنم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترسمات
تصویر ترسمات
جمع ترسم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنومه
تصویر ترنومه
آواز نیکو
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی فرنای یکی از سازهای بادی مسی و آن قسمی شیپور است که در قدیم آنرا از شاخ حیوانات میساختند. این ساز همیشه در معابد یهودان مورد استفاده بوده و امروز هم در کنیسه ها از آن استفاده میکنند. ترومیت فلزی را یونانیان اختراع کرده اند
فرهنگ لغت هوشیار
خاراگوشی گونه ای می سپید خوشبوی شراب سفید که در آن مواد عطر آگین می آمیزند
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی استرخور آمیزه کاه و جو واسپست مخلوطی از کاه و یونجه که باسب دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرموت
تصویر غرموت
غذا و خوراک اسب
فرهنگ لغت هوشیار
درختی از تیره بید ها که یکی از گونه های سپیدار است. این گیاه در اغلب نقاط ایران بحال خودرو وجود دارد و همچنین کشت میشود پرک غرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحموت
تصویر رحموت
مهربانی بخشایش بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
گزاردن گزارش کردن گردانیدناز زبانی بزبان دیگر نقل کردن، ذکر کردن سیرت و اخلاق و نسب شخصی، گزارش، جمع تراجم. یا ترجمه احوال. شرح احوال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنوک
تصویر ترنوک
حقیر و لاغر لاغر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنوق
تصویر ترنوق
گل تنک
فرهنگ لغت هوشیار
((تُ نُ مِ))
مسابقاتی بین چند تیم که معمولاً در یک رشته ورزشی و به صورت حذفی برگزار می شود، مسابقات چند جانبه (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رحموت
تصویر رحموت
((رَ حَ))
بخشودگی، مهربانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترومپت
تصویر ترومپت
((تِ رُ پِ))
یکی از سازهای بادی شبیه سرنا و شیپور
فرهنگ فارسی معین
تمشک زار
فرهنگ گویش مازندرانی
ترکمانان نژاد میانه ی ترک و مغول هستند که پس از خالی شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
آدم بی انصاف، قوی پیکر زورمند
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع رامسر
فرهنگ گویش مازندرانی