جدول جو
جدول جو

معنی ترنلی - جستجوی لغت در جدول جو

ترنلی
(تُ نِ)
نوعی از گیاهان پر شاخ و برگ در امریکای استوایی این گیاه مطبوع و زیبا تا 8 گز ارتفاع دارد و میوۀ آن بسیار خوشبو و خوراکی است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تْرا / تِ)
یکی از شهرهای ناحیۀ قدیمی لیدیا از آناطولی است که در حوالی رود خانه میاندر (مندرس) قرار دارد و اکنون بنام سلطان حصاری معروف است. (از قاموس الاعلام ترکی). رجوع به ترال شود
لغت نامه دهخدا
(تُ رُ)
به رنگ ترنج. (ناظم الاطباء). به رنگ و هیأت ترنج.
- ترنجی نمای، مانند ترنج. ترنجی. بگونه و شکل ترنج:
ز پیروزه جامی ترنجی نمای
که یک نیمه نارنج را بود جای.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ / تُ رُ)
نشکنج و فشردگی با نوک انگشتان موضعی از بدن را. (ناظم الاطباء) (از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 310 ب). نشگون. وشگون. نیشگون.
- ترنجی کردن، نشگون گرفتن:
رفیق سگ صفت در بزم دلدار
ترنجی میکند پنهان که برخیز.
ابوالمعانی (از شعوری ایضاً).
، اثری که از آن (ترنجی) باقی ماند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
شهر و مرکز ولایتی است در ایالت اومبری ایتالیا که 84400 تن سکنه دارد. این شهر در حوالی آبشار ولینو واقع است و دارای کار خانه تصفیۀ فلزات میباشد
لغت نامه دهخدا
(تُ نا)
کنیز و زن فاجرو حرامکار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ابن ترنی، لئیم و ناکس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و یقال، ترنی و ابن ترنی، ولدالبغی. (تاج العروس). زن فاجره، زن زناکار: ابن ترنی، فرزند زن زناکار که پدرش معلوم نباشد. (از متن اللغه ج 1 ص 395)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
پیوسته نگریستن به سوی محبوب خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ترهلی
تصویر ترهلی
شابانگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنی
تصویر ترنی
چشم دوزی چشم ناگیری
فرهنگ لغت هوشیار
((تِ رِ))
کامیونی با کفه بارگیر طویل و مجزا که به پشت آن بسته می شود جهت حمل بارهای حجیم و سنگین، وسیله باربری چرخ داری که آن را به پشت ماشین یا تراکتور می بندند و می کشند
فرهنگ فارسی معین