جدول جو
جدول جو

معنی ترند - جستجوی لغت در جدول جو

ترند
(تِ رَ)
دهی از بخش سرباز است که در شهرستان ایرانشهر و 30 هزارگزی خاور سرباز، بر کنار راه مالرو سرباز به آبشار قرار دارد. کوهستانی و گرمسیر است و 150 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آنجا ذرت و خرما و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد و مردم آنجا از طایفۀ سرباز هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
ترند
(تَ رَ)
مرغکی است کوچک و کم پرواز و متحرک و خواننده که او را در عربی صعوه خوانند. (برهان) (از ناظم الاطباء) (از انجمن آراء) (از آنندراج). ترندک نیز گویند. ترترک نیز نوشته اند همانا مصحف است. (انجمن آراء) (از آنندراج). ترندک و ترندر (ت / ت ر) مرغی است کوچک که بعربی صعوه و در ماوراءالنهر دختر صوفی گویند. (فرهنگ رشیدی) تمّره یا ابن تمره که مرغی است کوچکتر از گنجشک. (منتهی الارب). ترندر. (متمم برهان). مرغی است که آنرا فرجان گویند و از گنجشک خردتر است. (از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 298 الف) :
لاف دعوی چه کند سرور هند
پیش شاهین چه زند بال ترند.
میرنظمی (شعوری ایضاً).
در نوا نال و در ترانه ترند. (از انجمن آرا).
- امثال:
ترند هفت بچه میگذارد یکی بلبل است.
، بعضی گفته اند نوعی از وطواط است که بعربی وصع گویند. (برهان). بعضی گویند وطواط است. (از انجمن آراء) (آنندراج)، بمعنی گفته اند قسمی است از پرستو و به عربی وصع خوانند. (فرهنگ رشیدی). و رجوع به ترندر و ترندک و ترترک شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تروند
تصویر تروند
(دخترانه)
میوه تازه رسیده، نوبر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ترنم
تصویر ترنم
(دخترانه)
زمزمه کردن یک نغمه، آواز، نغمه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ترنج
تصویر ترنج
(دخترانه)
میوه ای از خانواده مرکبات که از مرکبات دیگر درشت تر است
فرهنگ نامهای ایرانی
(تَ رَ / تِ رَ / رِ دَ)
مرغی است که آنرا در ماوراءالنهر دختر صوفی گویند و عربان صعوه خوانند. (برهان) (آنندراج). همان ترترک. (شرفنامۀ منیری) (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 281 ب). نام جانوری است که آن را ترترک نیز گویند و در ماوراءالنهردختر صوفی می نامند. (فرهنگ جهانگیری). یکنوع حیوان وحشی. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترند و ترندر شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ دَ)
بمعنی ترند است که صعوه باشد. (متمم برهان). صعوه را گویند. (آنندراج). یکنوع گنجشکی که کله اش سرخ است. (ناظم الاطباء). رجوع به ترند و ترندک. و ترترک شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تراد
تصویر تراد
فسخ معاهده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنق
تصویر ترنق
تیره شدن و کدر شدن آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنخ
تصویر ترنخ
سست و حقیر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنح
تصویر ترنح
تاویدن از مستیی کژ و مژی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنج
تصویر ترنج
چین و شکنج، سخت در هم فشرده، در هم کشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترفند
تصویر ترفند
دروغ و تزویر ومکر و حیله باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترکند
تصویر ترکند
تزویر و مکر و حیله و فریب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترقند
تصویر ترقند
بیهوده و بی معنی، ترفند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنم
تصویر ترنم
آواز نیکو و خوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترعد
تصویر ترعد
جنبیدن و لرزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترصد
تصویر ترصد
انتظار داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترسد
تصویر ترسد
بالش زیر سر نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنگ
تصویر ترنگ
صدای زه کمان هنگام تیر انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترید
تصویر ترید
ریزه کردن نان در دوغ شیر آب گوشت و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنه
تصویر ترنه
ترکی کلنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنی
تصویر ترنی
چشم دوزی چشم ناگیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تروند
تصویر تروند
ترفند، میوه نارس و نوبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترتند
تصویر ترتند
بیهوده و بی فایده و بی مصرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تردد
تصویر تردد
آمد و شد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تربد
تصویر تربد
روی ترش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
ردیفی از آجر که روی زمین کنار جوی یا باغچه جنب یکدیگر چینند خشتکاری اطراف باغچه و کنار صفه و ایوان، ردیف رده قطار، گیاهی است شبیه اشنان که بدان رخت شویند و اشخار و قلیا از آن سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برند
تصویر برند
مخفف برنده، قطع کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزند
تصویر تزند
تنگ پاسخی، خشم گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترفند
تصویر ترفند
حیله، مکر، حقه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترنگ
تصویر ترنگ
ترنج
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترنم
تصویر ترنم
زمزمه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تردد
تصویر تردد
رای، آمد و شد، رفت و آمد، رو و آی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترنج
تصویر ترنج
ترنگ
فرهنگ واژه فارسی سره