- ترنج (دخترانه)
- میوه ای از خانواده مرکبات که از مرکبات دیگر درشت تر است
معنی ترنج - جستجوی لغت در جدول جو
- ترنج
- ترنگ
- ترنج
- چین و شکنج، سخت در هم فشرده، در هم کشیده
- ترنج
- بالنگ، میوه ای از خانوادۀ مرکبات با طعم شیرین و پوست زبر و ضخیم و زرد رنگ برای تهیه مربا، اترج، بادرنج، بادرنگ، بادارنگ، واترنگ، وارنگ، باتس، باتو،
برای مثال رسم ترنج است که در روزگار / پیش دهد میوه پس آرد بهار ، نوعی نقش و نگار که از ترکیب گل، برگ و طرح های اسلیمی ساخته می شود و بیشتر در نقشۀ قالی، قالیچه، پردۀ قلمکار، کاشی و تذهیب کاری در وسط نقش های دیگر قرار می گیرد و گاهی در چهارگوشۀ آن طرح های سه گوشه به شکل لچک ساخته می شود(نظامی۱ - ۷)
- ترنج
- نقشی است در میانه قالی یا قالیچه که آمیزه ای است از گل و برگ و شاخه های اسلیمی
- ترنج ((تُ رَ))
- بالنگ، میوه درخت بالنگ
- ترنج ((تُ رُ یا رَ))
- چین و شکن، سخت در هم فشرده
- ترنج
- ترنجیدن، درهم کشیده شدن، پرچین و شکن شدن، فشرده شدن، افسرده شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ترکی تاژ
ترنج، اترج
شترنگ شطرنج
شطرنج، نوعی بازی فکری که بر روی یک صفحه ۶۴ خانه ای سیاه و سفید با ۳۲ مهره (۱۶ سفید و ۱۶ سیاه) صورت می گیرد. هردسته از مهره های سیاه و سفید شامل ۸ مهرۀ پیاده و ۲ رخ و ۲ اسب و ۲ فیل و یک وزیر یا فرزین و یک شاه است. می گویند آن را در زمان انوشیروان از هندوستان به ایران آورد ه اند
ناآرامی، لرزش، تنش
آلیاژی است از مس و روی، رنگ آن زرد است، و دانه ای استاز نوع غلات شبیه گندم
برنج
زمزمه
ترنج
مفصل وبند میان بازو، مرفق
پارسی تازی گشته زرنگ نام شهری درسیستان
باد تند، شدید الاعصاب
روایی یافتن، گرد چیزی گردیدن
چشم دوزی چشم ناگیری
ترکی کلنگ
آواز نیکو و خوش
صدای زه کمان هنگام تیر انداختن
تیره شدن و کدر شدن آب
سست و حقیر شدن
تاویدن از مستیی کژ و مژی
تازی پارسی گشته دراج: پور کبکنجیر جرب ای دادگستری که ز تاثیر عدل تو باز و عقاب خم زند از کبک و از جرب (سوزنی)
راه باریک و دشوار
لرزیدن، در هم کشیدن اعضا
نازک کردن، کرشمه کردن
جنبش نمودن شتر بچه و جان یافتن
برنج