جامۀ آستین کوتاه پیش واز. (برهان) (ناظم الاطباء). قبا و جامۀ آستین کوتاه را گویند و چون این لغت در فرهنگها نیست و در برهان آورده ظن غالب این است ت که پارسی نباشد و ترکی باشد. اما چند بیت در جهانگیری یافته شد و نگاشته میشود و گفته که باول مکسور است و لام مکسور. (انجمن آرا) (آنندراج) : ترک تیلی قبای ترلک پوش آفتابی است مشتری در گوش. ابن یمین (از آنندراج). گشتم چنان ضعیف که خیاط روزگار. از بند ترلک تو بدوزد قبای ما (از آنندراج). دزی در ذیل قوامیس عرب آرد: ترلک یا ترلیک (فارسی) جمع ترالیک. در سوریه جردقه یا لباس زنانۀ کوتاه آستین دار یل، شکم بند آستین دارد، در مصر کفش ساغری، بدون پاشنه. گیوه از پوست و رجوع به ترمیک شود. (دزی ج 1 ص 145)
جامۀ آستین کوتاه پیش واز. (برهان) (ناظم الاطباء). قبا و جامۀ آستین کوتاه را گویند و چون این لغت در فرهنگها نیست و در برهان آورده ظن غالب این است ت که پارسی نباشد و ترکی باشد. اما چند بیت در جهانگیری یافته شد و نگاشته میشود و گفته که باول مکسور است و لام مکسور. (انجمن آرا) (آنندراج) : ترک تیلی قبای ترلک پوش آفتابی است مشتری در گوش. ابن یمین (از آنندراج). گشتم چنان ضعیف که خیاط روزگار. از بند ترلک تو بدوزد قبای ما (از آنندراج). دزی در ذیل قوامیس عرب آرد: ترلک یا ترلیک (فارسی) جمع ترالیک. در سوریه جردقه یا لباس زنانۀ کوتاه آستین دار یل، شکم بند آستین دارد، در مصر کفش ساغری، بدون پاشنه. گیوه از پوست و رجوع به ترمیک شود. (دزی ج 1 ص 145)
دنبۀ بریان شده. و در فهرست لغات دیوان بسحاق اطعمه چنین آمده است: تزلق ترلب، دنبۀ بریان شده که بروی آش آرد ریزند. (دیوان بسحاق ص 176) ، روغن داغ. (همان مأخذ و همان صفحه) : دوغش خوش و روغنش مروق سیر اندک وترلبش فراوان. فخرالدین منوچهر
دنبۀ بریان شده. و در فهرست لغات دیوان بسحاق اطعمه چنین آمده است: تزلق ترلب، دنبۀ بریان شده که بروی آش آرد ریزند. (دیوان بسحاق ص 176) ، روغن داغ. (همان مأخذ و همان صفحه) : دوغش خوش و روغنش مروق سیر اندک وترلبش فراوان. فخرالدین منوچهر
کشک سیاه را گویند و به ترکی قراقروت خوانند. (برهان). ترپک و ترپه وترف. کشک سیاه که بترکی قراقروت گویند، به تازی مصل گویند. (از فرهنگ رشیدی). ترپر. ترپک. کشک سیاه و قراقروت و ترف. (ناظم الاطباء). قروت سیاه که آنرا به ترکی قراقروت گویند. (آنندراج). ماده ای است ترش که از آب دوغ گرفته می شود و نام ترکیش قراقروت است و در تهران بهمان نام ترکی گفته می شود و در اصفهان مخفف آن قارا گفته میشود. در کتب طب نام این ماده مصل است، ترپ ضبط نشده است. (فرهنگ نظام) : از او دید چون آب لب نوشخند سیه پوش چون ترپ گردید قند. وحید (از آنندراج). رجوع به ترپک و ترپه و ترف شود
کشک سیاه را گویند و به ترکی قراقروت خوانند. (برهان). ترپک و ترپه وترف. کشک سیاه که بترکی قراقروت گویند، به تازی مصل گویند. (از فرهنگ رشیدی). تَرْپَر. تَرْپَک. کشک سیاه و قراقروت و ترف. (ناظم الاطباء). قروت سیاه که آنرا به ترکی قراقروت گویند. (آنندراج). ماده ای است ترش که از آب دوغ گرفته می شود و نام ترکیش قراقروت است و در تهران بهمان نام ترکی گفته می شود و در اصفهان مخفف آن قارا گفته میشود. در کتب طب نام این ماده مصل است، ترپ ضبط نشده است. (فرهنگ نظام) : از او دید چون آب لب نوشخند سیه پوش چون ترپ گردید قند. وحید (از آنندراج). رجوع به ترپک و ترپه و ترف شود