- ترشی
- کیفیت چیز ترش حموضت، کلیه مواد غذایی که مزه ترش دارند و مقداری از اسید های مختلف در ترکیبشان وجود دارد. ترشیها را بعنوان چاشنی غذا بکار میبرند، اسید، جمع ترشیها. ترشیجات
معنی ترشی - جستجوی لغت در جدول جو
- ترشی ((تُ))
- کلیه مواد غذایی که مزه ترش دارند و مقداری از اسیدهای مختلف در ترکیبشان وجود دارد، ترشی ها را به عنوان چاشنی غذا به کار می برند
ترشی انداختن: کنایه از بلا استفاده و عاطل گذاشتن
- ترشی
- نوعی چاشنی اشتهاآور و ترش مزه که از پروراندن انواع سبزی و میوه، از قبیل بادنجان، خیار، سیر، پیاز، موسیر و امثال آن ها در سرکه تهیه می کنند، از چهار طعم اصلی مانند طعم سرکه، کنایه از بدخلقی
- ترشی
- Sourness, Tartness
- ترشی
- кислота , кислотность
- ترشی
- Säure
- ترشی
- кислотність
- ترشی
- kwasowość
- ترشی
- acidez
- ترشی
- acidità
- ترشی
- acidez
- ترشی
- acidité
- ترشی
- zuurheid
- ترشی
- ความเปรี้ยว , ความเปรี้ยว
- ترشی
- keasaman, rasa asam
- ترشی
- حموضةٌ , حمضةٌ
- ترشی
- खटास , खटास
- ترشی
- חֲמִיצוּת , חֲמוּצִיּוּת
- ترشی
- ekşilik
- ترشی
- uchachu
- ترشی
- টকতা , টকভাব
- ترشی
- ترشی , کھٹاس
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پروردن، آب دادن پروردن آماده ساختن در خور کردن، پرورش، جمع ترشیحات
اندک اندک شیر دادن مادر به بچه تا قدرت مکیدن پیدا کند
لیسیدن چرک و ریم نوزاد آهو به وسیلۀ ماده آهو
پروردن و ادب کردن و آماده کردن
خود را داوطلب کاری یا مقامی کردن
لیسیدن چرک و ریم نوزاد آهو به وسیلۀ ماده آهو
پروردن و ادب کردن و آماده کردن
خود را داوطلب کاری یا مقامی کردن
((تَ))
فرهنگ فارسی معین
پروردن، اندک اندک شیر دادن مادر به بچه تا نیروی مکیدن بگیرد، لیسیدن ماده آهو چرک نوزاد خود را
ترشی
پیشرفت
تراوش
نوعی خیار باریک و دراز
معنوی منسوب به آرش پهلوان: تیر آرشی تیری سخت دور پرتاب، منسوب به آرش سلسله اشکانی: ازو تخمه آرشی خوار شد (فردوسی)
رویگردانی، زیرش زدن (حاشا کردن)