- ترسیدن
- بیم داشتن، دچار ترس شدن
معنی ترسیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- ترسیدن
- بیم داشتن، دچار ترس شدن، ترس داشتن، بیمناک شدن
- ترسیدن ((تَ دَ))
- بیم داشتن، ترس داشتن
- ترسیدن
- Dread, Flinch
- ترسیدن
- бояться , вздрагивать
- ترسیدن
- fürchten, zusammenzucken
- ترسیدن
- боятися , здригатися
- ترسیدن
- bać się, wzdrygać się
- ترسیدن
- 恐惧 , 退缩
- ترسیدن
- temer, esticar-se
- ترسیدن
- temere, sobbalzare
- ترسیدن
- temer, encogerse
- ترسیدن
- craindre, se recroqueviller
- ترسیدن
- vrezen, schrikken
- ترسیدن
- กลัว , สะดุ้ง
- ترسیدن
- takut, terkejut
- ترسیدن
- خاف , جفّ
- ترسیدن
- לפחד , להתרגש
- ترسیدن
- 恐れる , ひるむ
- ترسیدن
- 두려워하다 , 움찔하다
- ترسیدن
- korkmak, irkilmek
- ترسیدن
- kutisha, kutetemeka
- ترسیدن
- ভয় পাওয়া , ভয় পাওয়া
- ترسیدن
- ڈرنا , کانپنا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
وصل، رسیدن
پوسیدن، گندیدن
شکافته شدن، منفجر شدن
شکافته شدن و ترکیدن
وحشت زده
گرم شدن از تف آتش یا آفتاب تفیدن
پرسش کردن سوال کردن استفهام، پژوهش کردن از حال کسی احوالپرسی کردن احوال پرسیدن جویای حال شدن از سلامت حال کسی آگاهی خواستن تفقد کردن تفقد، دستوری طلبیدن اجازه خواستن، عیادت کردن عیادت، باز خواست مواخذه گرفتن بر، جواب سلام دادن، یا از خر پرسیدن که شنبه کی است. یا پرسیدن از چیزی یا کسی. پژوهش کردن آگاهی خواستن جویاشدن استعلام استخبار تحقیق کردن یا مپرس، که مپرس، نظیر: که مگو دیگر نگو. یا نگو نپرس
مضطرب و اندوهناک بودن
بی تاب شدن از شدت گرما
گرم شدن از تف آتش یا آفتاب، برای مثال از گرمی آفتاب سوزان / تفسید به وقت نیم روزان (نظامی۳ - ۴۳۲) تا نتفسید از آفتاب سرش / نه ز خود بود و نز جهان خبرش (نظامی۴ - ۶۴۷)