جدول جو
جدول جو

معنی ترسیدن - جستجوی لغت در جدول جو

ترسیدن
بیم داشتن، دچار ترس شدن
تصویری از ترسیدن
تصویر ترسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
ترسیدن
بیم داشتن، دچار ترس شدن، ترس داشتن، بیمناک شدن
تصویری از ترسیدن
تصویر ترسیدن
فرهنگ فارسی عمید
ترسیدن
((تَ دَ))
بیم داشتن، ترس داشتن
تصویری از ترسیدن
تصویر ترسیدن
فرهنگ فارسی معین
ترسیدن
Dread, Flinch
تصویری از ترسیدن
تصویر ترسیدن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ترسیدن
бояться , вздрагивать
دیکشنری فارسی به روسی
ترسیدن
fürchten, zusammenzucken
دیکشنری فارسی به آلمانی
ترسیدن
боятися , здригатися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ترسیدن
bać się, wzdrygać się
دیکشنری فارسی به لهستانی
ترسیدن
恐惧 , 退缩
دیکشنری فارسی به چینی
ترسیدن
temer, esticar-se
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ترسیدن
temere, sobbalzare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ترسیدن
temer, encogerse
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ترسیدن
craindre, se recroqueviller
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ترسیدن
vrezen, schrikken
دیکشنری فارسی به هلندی
ترسیدن
กลัว , สะดุ้ง
دیکشنری فارسی به تایلندی
ترسیدن
takut, terkejut
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ترسیدن
خاف , جفّ
دیکشنری فارسی به عربی
ترسیدن
डरना
دیکشنری فارسی به هندی
ترسیدن
לפחד , להתרגש
دیکشنری فارسی به عبری
ترسیدن
恐れる , ひるむ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ترسیدن
두려워하다 , 움찔하다
دیکشنری فارسی به کره ای
ترسیدن
korkmak, irkilmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
ترسیدن
kutisha, kutetemeka
دیکشنری فارسی به سواحیلی
ترسیدن
ভয় পাওয়া , ভয় পাওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
ترسیدن
ڈرنا , کانپنا
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برسیدن
تصویر برسیدن
وصل، رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرسیدن
تصویر خرسیدن
پوسیدن، گندیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
شکافته شدن، منفجر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترقیدن
تصویر ترقیدن
شکافته شدن و ترکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترسیده
تصویر ترسیده
وحشت زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفسیدن
تصویر تفسیدن
گرم شدن از تف آتش یا آفتاب تفیدن
فرهنگ لغت هوشیار
پرسش کردن سوال کردن استفهام، پژوهش کردن از حال کسی احوالپرسی کردن احوال پرسیدن جویای حال شدن از سلامت حال کسی آگاهی خواستن تفقد کردن تفقد، دستوری طلبیدن اجازه خواستن، عیادت کردن عیادت، باز خواست مواخذه گرفتن بر، جواب سلام دادن، یا از خر پرسیدن که شنبه کی است. یا پرسیدن از چیزی یا کسی. پژوهش کردن آگاهی خواستن جویاشدن استعلام استخبار تحقیق کردن یا مپرس، که مپرس، نظیر: که مگو دیگر نگو. یا نگو نپرس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاسیدن
تصویر تاسیدن
مضطرب و اندوهناک بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبسیدن
تصویر تبسیدن
بی تاب شدن از شدت گرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفسیدن
تصویر تفسیدن
گرم شدن از تف آتش یا آفتاب، برای مثال از گرمی آفتاب سوزان / تفسید به وقت نیم روزان (نظامی۳ - ۴۳۲) تا نتفسید از آفتاب سرش / نه ز خود بود و نز جهان خبرش (نظامی۴ - ۶۴۷)
فرهنگ فارسی عمید