جدول جو
جدول جو

معنی ترسخی - جستجوی لغت در جدول جو

ترسخی
(تَ سُ)
منسوب به ترسخ که قریه ای است از نواحی بغداد. رجوع به ترسخ و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
ترسخی
(تَ سُ)
عنان بن مردک الترسخی، مکنی به ابوعبدالله. وی در بغداد اقامت جست و بدانجا مؤذن بود و از ابوبکر احمد بن علی الطریثیثی و ابومنصور محمد بن احمد بن علی الخیاط المقری روایت کند و ابوسعد از وی حدیث نوشت. وی پس از سال 537 هجری قمری درگذشت. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تراخی
تصویر تراخی
درنگ کردن، درنگ و سستی
فرهنگ فارسی عمید
(تَ سُ)
قریه ای است بین باکسایا و بندنجین و از اعمال بندنجین است و در آنجا نمکزار وسیعی است. بیشتر نمک بغداد از آن جاست. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ترسا. مؤلف انجمن آرا آرد: بعضی لغات را که مختوم به الف است اماله نموده با قوافی یایی قافیه کرده اند و بالعکس چنانکه بنت کعب رابعۀ قزداری که از متقدمین شعرا و معاصر رودکی بخارایی است ترسا را ترسی ساخته و با مأوی و مانی قافیه کرده چنانکه گوید:
ز بس گل که در باغ مأوی گرفت
زمین رنگ ارتنگ مانی گرفت
چو رهبان شد اندر لباس کبود
بنفشه مگر دین ترسی گرفت.
(از انجمن آرا) (از آنندراج).
و رجوع به ترسا شود
لغت نامه دهخدا
(تَرْ رَ سی ی)
منسوب به ترّسه. (از معجم البلدان). و رجوع به مادۀ بعد و ترّسه شود
لغت نامه دهخدا
عبداللطیف بن ابی طاهر احمد بن محمد بن هبه الله الهاشمی الصوفی بغدادی، معروف به ترسی. پس از سال 615 هجری قمری در اشبیلیه درگذشت. از تصانیف اوست: 1- الدلیل فی الطریق من اقاویل اهل التحقیق. 2- نزهه الناظر فی مناقب الشیخ عبدالقادر گیلانی. (از اسماء المؤلفین ج 1 ص 614)
از رجال سیاسی و دولتی فرانسه بود که در سال 1665 میلادی در پاریس متولد شد و در جنگ جانشینی اسپانیا و قرارداد با اتریش موقع خاصی بدست آورد. به سال 1746 درگذشت
شیخ عبدالرحیم الترسی قادری. از خلفای اشرف زادۀرومی است که به سال 916 هجری قمری درگذشت. او راست دیوان الالهیات ترکی. (از اسماء المؤلفین ج 1 ص 563)
لغت نامه دهخدا
(اِمْ)
تقصیر کردن. (دهار). کاهلی و تقصیر نمودن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، درنگی و سستی و درنگ کردن، یقال: تراخی السماء،ای ابطأت. (منتهی الارب). درنگی و سستی و درنگی کردن: تراخی السماء، درنگی کرد آسمان و نبارید. (ناظم الاطباء). تأخیر کردن. (غیاث اللغات). تأخیر کردن و دیر باریدن باران. (آنندراج). تأخر. (آنندراج) (المنجد). تباطؤ. (المنجد). تقاعس. (اقرب الموارد) : تراخت السماء، ای ابطاء المطر. (المنجد) ، بطول انجامیدن و به تعویق افتادن کاری. (المنجد) : هر کاری را غایتی است و هر مبدأی را نهایتی که تراخی و تأخیر در توهم نمی گنجد. (جهانگشای جوینی). و چون مدتی از موعد بگذشت و در وصول تراخی تمام افتاد. (جهانگشای جوینی). و در آن چند روز خبر مغول تراخی گرفته بود. (جهانگشای جوینی) ، سستی اسب در تاختن. (المنجد) ، تباعد. (اقرب الموارد) (المنجد) ، (اصطلاح اصول) واپس انداختن عمل از اول وقت آن، تا گاهی که ظن فوت آن رود. و تراخی ضد فور است. (کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
محمد بن موسی بن حلیم بن عطیه بن عبدالرحمن تراخی بخاری، مکنی به ابوعبدالله. از ابوسعیب حرانی و جز او روایت کند در سلخ ذی الحجۀ سال 350 هجری قمری درگذشت. (اللباب فی تهذیب الانساب ص 171)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
قریه ای به بخارا. (اللباب فی تهذیب الانساب ص 171)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
منسوب به تراخی. رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(تَ سُ خَ)
خوش بیان. شیرین زبان. فصیح. ترزبان:
ای ترسخن چرب زبان زآتش عشقت
من آب شدم آب ز روغن چه نویسد؟
خاقانی.
رجوع به تر و ترزبان و ترزفان شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تکلف کردن در سخاوت. (تاج المصادر بیهقی). سخاوت کردن. (زوزنی). به تکلف جوانمردی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ترسی
تصویر ترسی
سپرسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترسخ
تصویر ترسخ
چرکین شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسخی
تصویر تسخی
سخاوت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
دیر باشی دیر شدن باران، کوتاهی کردن، دیر کردن کاهلی و تقصیر نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراخی
تصویر تراخی
((تَ))
درنگ کردن، درنگ
فرهنگ فارسی معین
درنگ، سستی
فرهنگ واژه مترادف متضاد