محمد بن یوسف بن ابراهیم تربانی، مکنی به ابوعلی، از قریۀ تربان سمرقند. فقیه و محدث است. از محمد بن اسحاق سمعانی الصغانی روایت داردو به سال 323 هجری قمری درگذشت. (از معجم البلدان). نقش محدث در جهان اسلام به عنوان یک محقق و محقق کننده حدیث، اساس علم حدیث و کلام اسلامی را تشکیل می دهد. محدثان با بهره گیری از حافظه قوی و ابزارهای تحلیلی، به استخراج احادیث صحیح از میان روایات متنوع پرداخته و این احادیث را برای استفاده مسلمانان در دروس فقهی، کلامی، اخلاقی و تاریخی به ثبت رساندند.
محمد بن یوسف بن ابراهیم تربانی، مکنی به ابوعلی، از قریۀ تربان سمرقند. فقیه و محدث است. از محمد بن اسحاق سمعانی الصغانی روایت داردو به سال 323 هجری قمری درگذشت. (از معجم البلدان). نقش محدث در جهان اسلام به عنوان یک محقق و محقق کننده حدیث، اساس علم حدیث و کلام اسلامی را تشکیل می دهد. محدثان با بهره گیری از حافظه قوی و ابزارهای تحلیلی، به استخراج احادیث صحیح از میان روایات متنوع پرداخته و این احادیث را برای استفاده مسلمانان در دروس فقهی، کلامی، اخلاقی و تاریخی به ثبت رساندند.
ابوعبیدالله محمد بن عمران بن موسی بن سعید بن عبدالرحمان المرزبانی (متولد بغداد به سال 297 هجری قمری و متوقی به بغداد به سال 384 هجری قمری). از علمای اخبار و ادب وتاریخ. اصلش از خراسان است و تألیفات بسیار دارد از جمله المفید در شعر و احوال شعرا، والازمنه در باب فصول اربعه و ابرها و رعد و برق و روزهای مهم اتفاقات در نزد اعراب و ایرانیها. و نیز اخبار البرامکه و اخبار المعتزله و المستنیر و اخبار ابی مسلم الخراسانی و غیره. این مرد مورد توجه عضدالدولۀ دیلمی نیز بوده است. رجوع به خاندان نوبختی ص 48، 182، 241 و قاموس الاعلام ترکی و اعلام زرکلی ذیل محمد بن عمران شود
ابوعبیدالله محمد بن عمران بن موسی بن سعید بن عبدالرحمان المرزبانی (متولد بغداد به سال 297 هجری قمری و متوقی به بغداد به سال 384 هجری قمری). از علمای اخبار و ادب وتاریخ. اصلش از خراسان است و تألیفات بسیار دارد از جمله المفید در شعر و احوال شعرا، والازمنه در باب فصول اربعه و ابرها و رعد و برق و روزهای مهم اتفاقات در نزد اعراب و ایرانیها. و نیز اخبار البرامکه و اخبار المعتزله و المستنیر و اخبار ابی مسلم الخراسانی و غیره. این مرد مورد توجه عضدالدولۀ دیلمی نیز بوده است. رجوع به خاندان نوبختی ص 48، 182، 241 و قاموس الاعلام ترکی و اعلام زرکلی ذیل محمد بن عمران شود
دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان در 80هزارگزی شمال کرمانشاه و 18 هزارگزی شرق راه کرمانشاه به کردستان و 10هزارگزی جنوب دیزگران در دامنه سردسیر واقع و دارای 615 تن سکنه است. آبش از قنات و چشمه. نسبت به قراء مجاور مرکزیت دارد ارتفاع این ده از سطح دریا 1586 گز است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان در 80هزارگزی شمال کرمانشاه و 18 هزارگزی شرق راه کرمانشاه به کردستان و 10هزارگزی جنوب دیزگران در دامنه سردسیر واقع و دارای 615 تن سکنه است. آبش از قنات و چشمه. نسبت به قراء مجاور مرکزیت دارد ارتفاع این ده از سطح دریا 1586 گز است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
ترزفان. (فرهنگ رشیدی) (ناظم الاطباء). زبان آور و شخصی که گرم گفتگو شود و سخنهای تر و تازه بگوید. (برهان). کنایه از خوش بیان. (از انجمن آرا). ناطق و به فصاحت سخن گوینده. (غیاث اللغات). خوش زبان. (فرهنگ رشیدی). زبان آور و کسی که سخنان تر و تازه گوید. فصیح. (ناظم الاطباء). خوش زبان، و در این ترکیب لفظ تر بمعنی چالاک و چست، بلکه بدین معنی مرکب نیز آمده، غایتش کنایه از کسی که سخن با آب و تاب گوید. (آنندراج) : امیرالمؤمنین در نعمت و راحت ترزبان است بشکر الهی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308) ، بمعنی ترجمان هم هست، یعنی شخصی که لغتی را از زبانی به زبان دیگر تقریر کند. (برهان). ترجمان. (فرهنگ رشیدی) (ناظم الاطباء). کسی که زبانی را بزبان دیگر بگرداند. ترجمان معرب آنست. (آنندراج). و رجوع به ترزفان و ترجمان شود
ترزفان. (فرهنگ رشیدی) (ناظم الاطباء). زبان آور و شخصی که گرم گفتگو شود و سخنهای تر و تازه بگوید. (برهان). کنایه از خوش بیان. (از انجمن آرا). ناطق و به فصاحت سخن گوینده. (غیاث اللغات). خوش زبان. (فرهنگ رشیدی). زبان آور و کسی که سخنان تر و تازه گوید. فصیح. (ناظم الاطباء). خوش زبان، و در این ترکیب لفظ تر بمعنی چالاک و چست، بلکه بدین معنی مرکب نیز آمده، غایتش کنایه از کسی که سخن با آب و تاب گوید. (آنندراج) : امیرالمؤمنین در نعمت و راحت ترزبان است بشکر الهی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308) ، بمعنی ترجمان هم هست، یعنی شخصی که لغتی را از زبانی به زبان دیگر تقریر کند. (برهان). ترجمان. (فرهنگ رشیدی) (ناظم الاطباء). کسی که زبانی را بزبان دیگر بگرداند. ترجمان معرب آنست. (آنندراج). و رجوع به ترزفان و ترجمان شود
منسوب به گریبان، پیراهن کرته: وز دست چو سنگ تو نمی یابد موذن بمثل یکی گریبانی. (ناصر خسرو)، جامه ای که دامن و آستینی ندارد و بر روی قبا برای زینت پوشند، پوستی که بر گریبان پوستین و کردی و کاتبی دوزند
منسوب به گریبان، پیراهن کرته: وز دست چو سنگ تو نمی یابد موذن بمثل یکی گریبانی. (ناصر خسرو)، جامه ای که دامن و آستینی ندارد و بر روی قبا برای زینت پوشند، پوستی که بر گریبان پوستین و کردی و کاتبی دوزند