- ترجز
- گاوتازی، غرش تندر، جنبش ابر
معنی ترجز - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بیلان، طراز، نمره، رتبه، سطح، میزان
هندوانه، و بمعنی خیار
آلتی که بوسیله آن پستی و بلندی سطح چیزی را معلوم کنند
امید مندی، امید داشتن امید داشتن امیدوار بودن، امیدواری، جمع ترجیحت
پیاده شدن
گراییدن، جنبیدن، افزونی، برتری یافتن بگراییدن، مایل شدن چیزی بطرفی چربیدن فزون آمدن فزونی جستن، فزونی افزونی، جمع ترجحات
دو مثلث که از دو طرف دامن جامه بر آورند شاخ جامه و قبا، بال و پر مرغان
سخت شدن، غلیظ و سخت شدن چیزی
خود ستایی در پیکار
اضطراب کردن، جنبیدن آلتی است در ماشین که هر وقت بخواهند با آن ماشین را نگه میدارند آلتی است در ماشین که هر وقت بخواهند با آن ماشین را نگه میدارند
تاغ
روایی یافت روا گردانیدن روا کردن، روایی، جمع تنجزات
هندوانه، خیار، بادرنگ
آلتی در اتومبیل، دوچرخه، موتورسیکلت و بعضی ماشین های دیگر که با فشار دادن آن حرکت ماشین را کند می کنند و یا آن را از حرکت بازمی دارند
امیدوار شدن، امید داشتن
برتری و فزونی یافتن، برتری جستن
دامن لباس، دامن قبا، گوشۀ دامن قبا
روایی خواستن، روایی کردن حاجت را خواستن، خواستار وفای به وعده شدن
ترب، گیاهی یک ساله با برگ های درشت و گل های آن شبیه شب بو و به رنگ بنفش یا سفید، ریشۀ آن شبیه چغندر، پوستش سفید یا سیاه، طعمش تند و تیز، با ویتامین های a، b و c و فسفر و از سبزی های خوردنی است، اشتهاآور و محرک عمل روده ها می باشد
ابزاری که به وسیلۀ آن پستی و بلندی سطح چیزی را معلوم می کنند و آن عبارت از یک لولۀ شیشه ای است که مایعی با یک حباب هوا در آن وجود دارد و آن را در یک قاب یا پایۀ چوبی یا فلزی قرار داده و هرگاه آن را روی یک سطح افقی و هموار بگذارند حباب هوا در وسط تراز می ایستد و اگر در جای ناهموار و پست و بلند بگذارند حباب هوا به طرف راست یا چپ می رود، در بانکداری مبلغی معادل اختلاف بدهکار و بستانکار در حساب، زردوزی جامه، پارچۀ ابریشمی، نقش و نگار پارچه، زینت، آرایش
تراز کردن: معلوم کردن پستی و بلندی سطح چیزی به وسیلۀ تراز، هموار ساختن و برابر کردن پستی و بلندی سطح زمین یا چیز دیگر
تراز کردن: معلوم کردن پستی و بلندی سطح چیزی به وسیلۀ تراز، هموار ساختن و برابر کردن پستی و بلندی سطح زمین یا چیز دیگر
کسی که برایش شعری در بحر رجز خوانده شده، (سبک) یکی از اقسام نثر و آن چنانست که کلمات دو عبارت هم وزن باشند نه هم سجع مثال: خیال ناظم بی تعلق قامت دلربایی ناموزون است و قیاص ناثربی تمسک کاکل مومیایی نامربوط. مقابل نثر مسجع و نثر مرسل (عادی)
((تُ مُ))
فرهنگ فارسی معین
وسیله ای در اتومبیل و ماشین های مشابه که با فشار دادن آن حرکت اتومبیل یا ماشین کند و یا متوقف می شود
ترمز دستی: ترمزی است که علاوه بر ترمز پایی در اتومبیل تعبیه شده که به وسیله دستگیره ای آن را می کشند
ترمز دستی: ترمزی است که علاوه بر ترمز پایی در اتومبیل تعبیه شده که به وسیله دستگیره ای آن را می کشند
پارچه ابریشمی
((تَ))
فرهنگ فارسی معین
زینت، نقش و نگار پارچه، ابزاری در بنایی که به وسیله آن ناهمواری سطح چیزی را مشخص می کنند، مانده، تتمه، تفاوت بین کل اقلام بستانکار و بدهکار در هر حساب (حسابداری)
((مُ رَ جَّ))
فرهنگ فارسی معین
کسی که برایش شعری در بحر رجز خوانده شده، سبک یکی از اقسام نثر و آن چنان است که کلمات دو عبارت هم وزن باشند نه هم سجع، مقابل نثر مسجع و نثر مرسل (عادی)
شعری که هنگام جنگ در مقام مفاخرت و خود ستائی بخوانند پلیدی و بت پرستی
پنهان شدن، استتار
خشک و سخت گردیدن، گرسنگی
پلیدی، بت پرستی، عذاب، ذنب، گناه
در عروض از بحور شعر که از تکرار سه یا چهاربار مستفعلن حاصل می شود
شعری که به هنگام جنگ در مقام مفاخرت و خودستایی می خوانند
در موسیقی گوشه ای در دستگاه چهارگاه، ارجوزه
شعری که به هنگام جنگ در مقام مفاخرت و خودستایی می خوانند
در موسیقی گوشه ای در دستگاه چهارگاه، ارجوزه
((رَ جَ))
فرهنگ فارسی معین
شعری که به هنگام جنگ هر یک از طرفین در ستایش قوم و افتخارات خویش می خوانند، یکی از بحرهای شعر که از تکرار سه یا چهار بار «مستفعلن» به دست می آید