- ترتیبی
- دهنادی ابتدائی، مرتب و با ترتیب منسوب به ترتیب. یا غسل ترتیبی. غسلی است که بانیت و قصد قربت پروردگار نخست سرا پای بدن را به آب بشویند و سپس جانب راست بدن را از شانه راست تا پایین در معرض آب قرار دهند و آنگاه جانب چپ بدن را از شانه چپ بپایینمقابل غسل ارتماسی
معنی ترتیبی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
Compound
сложный
zusammengesetzt
складний
złożony
composto
composto
compuesto
composé
samengesteld
gabungan
مركّبٌ
संयोजित
מורכב
kiwanja
چیدمان، چینش، سامان، پی آیی
پشت سر هم قرار دادن
ثابت و استوار کردن، هر چیزی را در جای خود قرار دادن، راست و درست کردن، پشت سر هم قرار دادن
Sequence, Arrangement, Disposition, Neatness
расположение , аккуратность , последовательность
Anordnung, Sauberkeit, Abfolge
розташування , охайність , послідовність
układ, rozmieszczenie, porządek, sekwencja
布置 , 配置 , 整洁 , 顺序
arranjo, disposição, ordem, sequência
disposizione, ordine, sequenza