جدول جو
جدول جو

معنی تربیح - جستجوی لغت در جدول جو

تربیح(اِ تِ)
جای دادن کسی را. (منتهی الارب). جای دادن ربّاح را که کپی باشد در منزل خود. (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، به سود رسانیدن کسی را. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تربیت
تصویر تربیت
پروردن، پروراندن، پرورش دادن، ادب و اخلاق به کسی یاد دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترشیح
تصویر ترشیح
اندک اندک شیر دادن مادر به بچه تا قدرت مکیدن پیدا کند
لیسیدن چرک و ریم نوزاد آهو به وسیلۀ ماده آهو
پروردن و ادب کردن و آماده کردن
خود را داوطلب کاری یا مقامی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسبیح
تصویر تسبیح
سبحان اللّه گفتن، خدا را به پاکی یاد کردن، نیایش کردن، ذکر خدا و مناجات، مهره های به نخ کشیده که هنگام ذکر و مناجات در دست می گیرند، سبحه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترویح
تصویر ترویح
کسی را آسایش دادن، راحتی دادن، راحت رساندن، باد زدن، شبانگاه رفتن در نزد قوم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترجیح
تصویر ترجیح
برتری دادن، مزیت دادن، فزونی دادن، برتری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترقیح
تصویر ترقیح
اصلاح کردن مال، اصلاح معیشت، تیمار داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تربیع
تصویر تربیع
چهار قسمت کردن، چهارگوشه کردن، چهارتایی، در علم نجوم قرار گرفتن دو کوکب سیار به اندازۀ یک چهارم دورۀ فلک (سه برج) از یکدیگر، در علم نجوم حالتی در ماه که یک چهارم از آن روشن باشد یعنی نصف نیمکرۀ آن را مردم زمین ببینند و این حالت در شب های هفتم و بیست و یکم هر ماه قمری پیدا می شود و اولی را تربیع اول و دومی را تربیع دوم می گویند، در علوم ادبی مربع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تربیم
تصویر تربیم
نوعی عنصر فلزی درخشان و کمیاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترزیح
تصویر ترزیح
لاغر شدن ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبریح
تصویر تبریح
فروتنی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلبیح
تصویر تلبیح
سالخورده گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقبیح
تصویر تقبیح
آشکا کردن و بیان نمودن زشتی کار کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصبیح
تصویر تصبیح
دیدار بامدادی، نوشاندن در بامداد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسبیح
تصویر تسبیح
خدای را به پاکی یاد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشبیح
تصویر تشبیح
پهن کردن، پهناور گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
پروردن، آب دادن پروردن آماده ساختن در خور کردن، پرورش، جمع ترشیحات
فرهنگ لغت هوشیار
چهار بخشی، چهار سویی چهاره چهار بخش کردنچهار قسمت کردن، چهار گوشه کردنچهار سو کردن، چهار تایی، چهار سویی، جمع تربیعات. یا تربیع اول. تربیع اول ماه (قمر) در شب هفتم ماه قمری صورت میگیرد که نصف نیمکره روشن ماه را اهل زمین رویت کنند. یا تربیع دوم. تربیع دوم ماه (قمر) در شب بیست و یکم صورت میگیرد. درین حالت نصف نیمکره روشن ماه را مردم زمین نصف کنند. چهار قسمت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زربیح
تصویر زربیح
چای مکزیکی
فرهنگ لغت هوشیار
پروردن پروراندن، آداب و اخلاق را بکسی آموختن، پرورش یا تربیت بدنی. پرورش بدن بوسیله انواع ورزش. یا تعلیم و تربیت. آموزش و پرورش
فرهنگ لغت هوشیار
استخوان سینه جناغ پروردن پروراندن، آداب و اخلاق را بکسی آموختن، پرورش یا تربیت بدنی. پرورش بدن بوسیله انواع ورزش. یا تعلیم و تربیت. آموزش و پرورش
فرهنگ لغت هوشیار
برتری، فزونی افزون دادن، افزونی نهادن فزون داشتن فزونی دادن برتری دادن مزیت دادن، فزونی برتری، جمع ترجیحات. یا ترجیح بلا مرجح. فزونی دادن نه در جای فزونی (بی آنکه مایه فزونی در کار باشد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تربیض
تصویر تربیض
برقرار کردن، جای دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترویح
تصویر ترویح
راحت دادن، خوشبوی گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنیح
تصویر ترنیح
بیهوش کردن، مست گرداندن می نوشاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تذبیح
تصویر تذبیح
بسیار کشی کشتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترقیح
تصویر ترقیح
اصلاح کردن مال را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترویح
تصویر ترویح
((تَ))
به کسی راحتی دادن، باد زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترقیح
تصویر ترقیح
((تَ))
اصلاح کردن، نیکو گردانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترشیح
تصویر ترشیح
((تَ))
پروردن، اندک اندک شیر دادن مادر به بچه تا نیروی مکیدن بگیرد، لیسیدن ماده آهو چرک نوزاد خود را
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترجیح
تصویر ترجیح
((تَ))
برتری داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسبیح
تصویر تسبیح
دستگرد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تقبیح
تصویر تقبیح
زشت انگاری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تربیت
تصویر تربیت
پرورش، فرهیختن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترجیح
تصویر ترجیح
برتری، بهشماری
فرهنگ واژه فارسی سره