- ترایب
- جمع تریبه، سینه ها، برها، استخوان های سینه
معنی ترایب - جستجوی لغت در جدول جو
- ترایب ((تَ))
- ج. تریبه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آمیزش، آمیزه، آمیغ، هم کرد، هم آمیزی
برانگیختن، انگیزش
چیدمان، چینش، سامان، پی آیی
استخوانهای سینه
جمع ترکیب، آمیزه ها
بر هم نشستن
مرحبا گفتن کسی را
بزرگداشت، شکوه داشت، ستون نهادن زیر درخت پر بار، دیوار ساختن
پشت سر هم قرار دادن
ترسانیدن
رستی
چیزی اندر چیزی در جایی نشاندن، آمیخته
رغبت نمودن، راغب کردن
ترسانیدن
ترکردن، تری در مزاج
غایب بودن
استوار کردن، حد معین نمودن، افزون کردن فزون کردن، رسا کردن
استخوان های سینه، جناغ سینه
اموال، مال ها، دارایی ها، جمع مال
تر کردن، نم دار کردن، تری، نم داری
راغب کردن، به رغبت آوردن، خواهان کردن
مرحبا گفتن، خوشامد گفتن، جا را فراخ گردانیدن
ترساندن، بیم دادن، کسی را دچار ترس و بیم کردن
ترساندن، بیم دادن، کسی را دچار ترس و بیم کردن
ثابت و استوار کردن، هر چیزی را در جای خود قرار دادن، راست و درست کردن، پشت سر هم قرار دادن
ضریب ها، اعدادی که نشان دهندۀ مقدار خاصیت یا مشخصه ای است، جمع واژۀ ضریب
ضریبه ها، سرشت ها، خوی ها، عادت ها، طبیعت ها، خراج ها، جزیه ها، جمع واژۀ ضریبه
ضریبه ها، سرشت ها، خوی ها، عادت ها، طبیعت ها، خراج ها، جزیه ها، جمع واژۀ ضریبه
غریبه ها، ناآشناها، بیگانه ها، غریب ها، جمع واژۀ غریبه
برنشاندن چیزی بر چیزی، سوار کردن، به هم پیوستن، آمیخته کردن، مخلوط ساختن، آمیختن چیزی با چیز دیگر، مرکب کردن
زننده، شکل نوع صنف، مانند همتا، اکسپوزان، جمع ضرایب
جمع غریبه دوران (دورها) مقابل قرایب، چیزهای عجیب و شگفت آور و نادر
((تَ))
فرهنگ فارسی معین
بر هم نشاندن چیزی بر چیزی، آمیخته کردن، آمیزش، اختلاط، در شیمی تبدیل چند جسم به جسم سنگین تر، در علم دستور تحلیل عبارت ها و جمله ها از لحاظ روابط کلمات طبق قواعد نحو، مقابل تجزیه