جدول جو
جدول جو

معنی تراکتور - جستجوی لغت در جدول جو

تراکتور
نوعی ماشین قدرتمند که برای کارهای زراعتی و کشیدن ماشین های کشاورزی از قبیل گاوآهن، ماشین درو و خرمن کوبی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تراکتور
(تْرا / تِ تُرْ)
ماشین کشش. نوعی اتومبیل با چرخهای بزرگ و ضخیم و قدرت کشش فراوان که در راهسازی و کشاورزی و جز آن ها بکار رود
لغت نامه دهخدا
تراکتور
نوعی اتومبیل با چرخهای بزرگ و ضخیم و قدرت کشش فراوان که در راهسازی و کشاورزی بکار رود
فرهنگ لغت هوشیار
تراکتور
((تِ تُ))
نوعی ماشین جهت کارهای کشاورزی
تصویری از تراکتور
تصویر تراکتور
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رآکتور
تصویر رآکتور
دستگاهی که برای تولید انرژی اتمی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاکتور
تصویر فاکتور
عامل، عامل موثر
در ریاضیات هر یک از مقسوم علیه های یک عدد یا یک عبارت جبری
صورتحساب
فرهنگ فارسی عمید
(تُ)
پایکار و دامن بردار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جلواز. (تاج العروس) (متن اللغه) ، پیادۀ سلطان که بی وظیفه همراه باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مرغی است. (منتهی الارب). فاخته و قمری. (ناظم الاطباء). صاحب نشوءاللغه آرد: ترتور که بمعنی جلواز است و بصورتهای ثرثور و ثؤرور و یؤرور و اترورآمده است از مادۀ یونانی ترکور مأخوذ است و ترتور که نوشته اند مرغی است، ظاهراً اسمی است حکایت آواز مرغ را و آن همان است که در فارسی صلصل نامند... (نشوءاللغه صص 136- 137)
لغت نامه دهخدا
وی در دوران امیرتیمور گورکان حاکم قسطنطنیه بود، خواندمیر آرد: بعد از آنکه خاطر خطیر خسروجهانگیر از تمهید بزم عیش به او پرداخت ... مولانا بدرالدین احمد ... را به رسم رسالت بجانب مصر فرستاد ... و مقارن آن حال ایلچی تاکور حاکم قسطنطنیه که اکنون به استنبول اشتهار یافته بدرگاه عالم پناه رسید و اشرفی بیشمار و تحف بسیار بگذرانید و خبر اطاعت فرستندۀ خود بعرض رسانید، (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 511)
امیر تاکور اوغانی، بنابر قول حمداﷲ مستوفی از امراء اوغان و معاصر شاه شجاع بود و سلطان احمد که بعد از وفات شاه شجاع بسلطنت رسید، پس از ورود به کرمان وی را محبوس گردانید، رجوع به تاریخ گزیده چ عکسی ص 736 شود
لغت نامه دهخدا
ناحیه ای است در هند، خواندمیر نویسد: در هشتم ذیقعده سنۀ تسع و ثلثین و ستمائه (639) سلطان مسعودشاه که بغایت کریم طبع و نیکوسیرت بود، سریر سلطنت دهلی را بوجود خود مشرف گردانیده امر وزارت را من حیث الاستقلال به خواجه مهذب الدین تفویض نمود و حکومت بهرایج را بعم خود ... و ایالت بلاد تاکور و سور بملک عزالدین بلبن بزرگ تعلق گرفت، (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 623)
لغت نامه دهخدا
(تُرْ)
عامل. (از وبستر) ، حق العمل کار. (حییم) ، در اصطلاح بازار، برگهای کوچک صورت خرید جنس را فاکتور می گویند. این استعمال درست نیست
لغت نامه دهخدا
(تَ تی)
دختران خویله. (منتهی الارب) (آنندراج). جاریه های رعناء. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
نوعی ماهی. (دزی ج 1 ص 143)
لغت نامه دهخدا
تاریک، (از ولف)، سخت تاریک، (شرفنامۀ منیری) :
به منذر چنین گفت بهرام گور
که اکنون که شد روز ما تارتور
ازین تخمه گر نام شاهنشهی
گسسته شود بگسلد فرهی،
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 2099)،
رجوع به ’تار و تور’ شود، تارتار باشد، (شرفنامۀ منیری)، پاره پاره، ذره ذره، ریزه ریزه، رجوع به تارو تور شود
لغت نامه دهخدا
(تَ تِ)
کارهای بزرگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، شدائد. (اقرب الموارد) (المنجد) : ان اصل الحرب فیها التراتر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(پْرُ / پِ رُ ژِ تُ)
پروژکتور. آلت منعکس کننده ای که نور را از کانون الکتریکی با قوت و شدت بسیار به موضعی انتقال میدهد که گاهی آنرا در کشتی ها و جز آن برای روشن کردن راه بکار میبرند
لغت نامه دهخدا
(تُ)
مانلیوس... در سال 353 قبل از میلاد فرمانروای مطلق روم بود و بسال 349 قبل از میلاد سه بار به سمت کنسولی رسید و در سال 340 قبل از میلاد بر لاتینی ها پیروز گشت
لغت نامه دهخدا
(تُ)
مانلیوس... در سال 235 قبل از میلاد کنسول روم بود. وی ساردنی را بتصرف خود درآورد
لغت نامه دهخدا
تصویری از فاکتور
تصویر فاکتور
برگهای کوچک صورت خرید جنس را فاکتور گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تار تور
تصویر تار تور
سخت تاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراتر
تصویر تراتر
کارهای بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
دستگاهی که برای ایجاد روشنایی بسیار در هوا و روی زمین بکار رود. در عکاسی و فیلمبرداری نیز از آن استفاده کنند و بوسیله آن تصاویر اشیا بزرگتر از آنچه هست روی صفحه (دیوار یا پرده) روشن و نمایان گردد نور افکن پرتو افکن شعاع افکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراکتور
تصویر فراکتور
فرانسوی شکستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رآکتور
تصویر رآکتور
((تُ))
دستگاهی که در آن واکنش شیمیایی انجام شود، واکنشگاه، (واژه فرهنگستان)
رآکتور هسته ای: دستگاه یا محیطی که در آن واکنش شکافت هسته ای به صورت مهار شده انجام شود، رآکتور اتمی
فرهنگ فارسی معین
((تُ))
برگه ای حاوی فهرست و قیمت اجناس فروخته شده که فروشنده به خریدار ارائه می کند، صورت حساب، برگ خرید (واژه فرهنگستان)، چند جمله ای یا عددی که چند جمله ای یا عددی مفروضی بر آن بخش پذیر باشد (ریاضی)، عامل (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاکتور
تصویر فاکتور
سازه
فرهنگ واژه فارسی سره
سیاهه، صورت، صورتحساب، عامل، عملگر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کبوتر صحرایی
فرهنگ گویش مازندرانی