- ترانه (دخترانه)
- زیبا، صاحب جمال، سرود، نغمه، آواز، سخن معمولاً موزون که با موسیقی خوانده می شود
معنی ترانه - جستجوی لغت در جدول جو
- ترانه
- جوان خوش صورتشاهد تر و تازه و صاحب جمال، تصنیفی که سه گوشه داشته باشد، هر یک بطرزی: یکی بیتی و دیگری مدح و سوم تلا و تلالا، دو بیتی، سرود نغمه. جوان خوش صورت و شاهد و تر و تازه و صاحب جمال، نغمه، تر و تازه، دو بیتی
- ترانه
- سرود، نغمه، در علوم ادبی دوبیتی،
برای مثال هر نسفته دری دری می سفت / هر غزاله ترانه ای می گفت ، تر و تازه، معشوق جوان، جوان خوش صورت(نظامی۴ - ۶۲۷)
- ترانه ((تَ نِ))
- تصنیف، قطعه ای کوتاه برای خوانده شدن همراه با سازهای موسیقی، دوبیتی، تر و تازه، زیباروی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گاومیری دام میری
درنده پاره کننده: درانه و دوزان بسر کلک نیابی درانه و دوزان بسر کلک و بنانست (منوچهری)
شوک، ضربه
منفجره
قطر، افق
جنتیانا
ارث و میراث و ترکه
استوارگردیدن محکم و استوار گردیدن
تراشیده شده آنچه از تراش بر آمده باشد، هلال واری از خربزه و هندوانه قاچ. ریزه چوب
ترس و ترسو
نوعی خوراکی است که عبارت است از اینکه نان تنوری نیم پخته را ریزه ریزه کرده با فلفل و زنجبیل و زیره و سیاه دانه نیم کوفته و سبزیهای ریزه کرده در تغاری کنند و سرکه و دوشاب بر بالای آن ریزند و مشت زنند تا خنب خمیر شود و در آفتاب نهند و تا 40 روز هر روز سرکه و دوشاب ریزند و بر هم زنند و رد آفتاب نهند تا بقوام آید. سپس از آن قرصها سازند و خشک کنند
هر چیز که آنرا با نان توان خورد و همچون ماست و پنیر و دوشاب و مانند آن نان خورش ادام
نوعی باج که از هر یک مردم شهری و غیر آن سلطان ستاند
یک یک، یکی یکی و از روی سرشماری، باج و خراج که به طریق سرشماری از مردم بگیرند، آنچه علاوه از باج و خراج بگیرند
ساحل، کنار، طرف، سو، انتها، پایان، برای مثال خدای را مددی ای دلیل راه حرم / که نیست بادیۀ عشق را کرانه پدید (حافظ - ۴۶۴)
کرانه کردن: به پایان رساندن، کنایه از منحرف شدن
کرانه کردن: به پایان رساندن، کنایه از منحرف شدن
آنچه از تراشیدن چوب یا چیز دیگر به زمین بریزد، ریزۀ چوب
کناره، حاشیه
مرانه در فارسی: زغال اخته از گیاهان زغال اخته
((تَ نِ))
فرهنگ فارسی معین
نوعی خوراک ساخته شده از گندم و شیر که آن را پخته به شکل گلوله در می آورند و خشک کرده برای زمستان نگه می دارند، ترخوانه
((تَ ش ِ))
فرهنگ فارسی معین
تراشیده شده، براده، قاچ (هندوانه یا خربزه)، قطعه کوچکی از سیلیس با مدارهای الکتریکی مجتمع که در ساخت رایانه ها به کار رود (واژه فرهنگستان)
هر خوراک آبدار که نان در آن تر و تریت شود مانند آبگوشت و اشکنه، ترخوانه
هرچه با نان بخورند، از قبیل شیر، ماست، دوشاب، اشکنه و امثال آن، نان خورش، برای مثال سائلی آمد به سوی خانه ای / خشک نانه خواست یا ترنانه ای (مولوی - ۸۹۷)
محرک
ترکی کلنگ
تاری که جولاهگان برای بافتن مهیا کنند مقابل پود