جدول جو
جدول جو

معنی تراموای - جستجوی لغت در جدول جو

تراموای
(تْرامْ / تِ رامْ)
بطور اعم بمعنی راه آهن است و واگنی برقی یا جز آن از روی آن عبورمی کند و مسافرین را از نقطه ای به نقطۀ دیگر شهری می رساند. واگون برقی. واگون شهری. خط آهن شهری. صاحب فرهنگ نظام در ذیل تراموی آرد: ارابۀ اسبی یا آتشی یا برقی که روی خط آهن راه میرود. لفظ مذکور انگلیسی است. در ابتدا که در تهران راه مذکور را ساختند آنرا تراموی و تراموه می گفتند و اکنون واگون گویند که آن هم از زبان انگلیسی است. رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
تراموای
واگون برقی
تصویری از تراموای
تصویر تراموای
فرهنگ لغت هوشیار
تراموای
((تِ))
نوعی وسیله نقلیه عمومی که روی خط های آهن در سطح شهر با نیروی برق حرکت می کند، قطار خیابانی (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تراموا
تصویر تراموا
قطار برقی درون شهری که بر روی خط آهنی که در خیابان ها قرار دارد، حرکت می کند، قطار خیابانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
ناتوانی در یادآوری اموری که قبلاً بر شخص گذشته، نسیان، از بین رفتن ناقص یا کامل حافظه که بیشتر در اثر ضربه های مغزی، هیستری و بعد از الکتروشوک دیده می شود
فرهنگ فارسی عمید
(تْرامْ /تِ رامْ وِ)
رجوع به تراموای شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
ازیادرفتگی. حالت فراموشکار. مقابل یاد و ذکر. نسیان. (یادداشت به خط مؤلف) :
آخر گفتار تو خاموشی است
حاصل کار تو فراموشی است.
نظامی.
چون فراموشی خلق و یادشان
با وی است او میرسد فریادشان.
مولوی.
و رجوع به فرامشی و فراموش شود
لغت نامه دهخدا
(تْرا / تِ)
یکی از مشاهیر علوم طبیعی است که در سال 1784 میلادی در شهر ژن ایتالیا درگذشت. وی در تاریخ طبیعی اثر چندی تدوین کرد و در این فن به کشفیات متعددی موفق گردید. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
تیره ای از چرام (قسم دوم از اقسام چهار بنیچه ایل جاکی کوه گیلویۀ فارس)، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 89)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
آنومیا. بیونانی شقایق النعمان است. (تحفۀ حکیم مؤمن). بلغت یونانی لاله را گویند و آن باغی و صحرائی هر دو باشد و بعربی شقایق النعمان خوانند و نوعی دیگر هم هست که آنرا آذریون گویند. (برهان قاطع). انومنا. رجوع به شقایق شود، نام دو رشته جزایر در دو ساحل ایرلند و کنار اقیانوس اطلس که یکی را اران شمالی (نرث اران) و دیگری را اران جنوبی (سوث اران) نامند و آن از کنت نشین گالوی باشد
لغت نامه دهخدا
از یاد رفتگی نسیان مقابل یاد ذکر یا بباد فراموشی دادن 0 کاملا از یاد بردن
فرهنگ لغت هوشیار
ذهول، غفلت، نسیان
متضاد: یاد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
النّسيان
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
Forgetfulness, Obliviousness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
oubli
دیکشنری فارسی به فرانسوی
از تکه های سازی مربوط به سرنا است، که در لغت به معنیمربوط
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
vergetelheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
ভুল , বিস্মৃতি
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
esquecimento
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
забывчивость , забывчивость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
Vergessenheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
zapomnienie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
забутість , забуття
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
olvido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
بھولنا , بھول
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
ความลืม , ความหลงลืม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
dimenticanza, oblio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
kusahau
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
unutkanlık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
忘れ , 忘却
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
忘记 , 健忘
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
שכחה , שכחה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
잊어버림 , 망각
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
kelupaan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
भूल , विस्मृति
دیکشنری فارسی به هندی