جدول جو
جدول جو

معنی ترامس - جستجوی لغت در جدول جو

ترامس(تَ مِ)
مهره های سیمین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ترمس
تصویر ترمس
گیاهی با برگ های ریز و گل های رنگین و دانه های زرد که در طب قدیم به کار می رفته، باقلای قبطی، باقلای مصری، باقلای شامی، لوبیا گرگی
فرهنگ فارسی عمید
نقطه های ریز یا درشت تشکیل دهندۀ عکس های سیاه و سفید که براساس اندازۀ خود، موجب پیدایش نقاط تیره و روشن می شوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تراس
تصویر تراس
ایوان وسیع جلو طبقات فوقانی عمارت، مهتابی
فرهنگ فارسی عمید
(تَ بِ یَ)
همدیگر را راز گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مهامسه. مساره. راز گفتن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
جمع واژۀ ترس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به ترس شود
لغت نامه دهخدا
(تْرا / تِ)
قسمت شمالی یونان قدیم که امروز در قسمت جنوب بلغارستان قرار دارد، و آن قسمت از تراس که اکنون در یونان واقع است ناحیه ایست که بلغارستان را از دریای مدیترانه جدا می سازد و 336700 تن سکنه دارد. نصرالله فلسفی در تاریخ قدیم فوستل دو کولانژ آرد: تراس یا تراسا و یا تراکس یکی از نواحی یونان قدیم بود که امروز بلغارستان و روملی ’؟’ از آن تشکیل یافته است. یونانیان قدیم زمانی تمام سرزمین اروپا را که در شمال یونان واقع بود تراس می گفتند. رجوع به تراکیا شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
این کلمه بعلت مهجور بودن وزن و الفاظ کلمه ’تراموای’ در زبان عرب، در فرهنگستان پادشاهی مصر بجای تراموای پذیرفته شده است. رجوع به نشوء اللغه و رجوع به تراموای شود
لغت نامه دهخدا
(تَ / تُ مُ)
باقلای مصری و باقلای شامی را نیز گفته اند گرم و خشک است در اول و دوم. اگر قدری از آن بجوشانند و آب آنرا با عسل بخور دهند کرمهای کوچک و بزرگ که در معده است بیرون آورد و بهق و برص را نیز نافعباشد. (برهان). باقلای مصری و شامی را نیز گفته اند که کرم معده را آب مطبوخ آن بکشد وبهق و برص را سود دارد و آن را ترمش نیز گویند. (انجمن آرا). باقلای مصری (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نام دارویی است. (لسان العجم شعوری ج 1 ص 279). بفارسی باقلی مصری نامند واز باقلی کوچکتر و سفید و اندک فرو رفته و مایل به زردی و بری او ریزه تر و زردتر و تلخ تر، در دویم گرم و در آخر آن خشک. و بستانی در آخر اول گرم است مدر بول و حیض و جالی و مفتح و محلل و مسقط جنین و کشندۀاقسام کرم شکم و ضماد او جهت بهق و عرق النساء و ورک و آثار ضربه و سقطه، و با آرد جو آب و سرکه جهت تسکین اوجاع حارۀ و مطبوخ آن در سرکه و آب خاکستر جهت اورام بارده و تهبج بلغمی و مفاصل، و باقلمونیا جهت ثالیل و بروز مقعد و شقاق او و قطع دانۀ بواسیر، و آب طبیخ او با حنظل قاتل کیک و پشه و مجربست و غسل بشره باو باعث سرخی لون و تنقیه او ساخ و مصلح احوال موی، و خوردن او صباح و مساجهت قوه باصره و قطع صداع مزمن و امان از نزول آب، و با عسل جهت ضیق النفس و سرفۀ مزمن و استسقاء و تقویت سپرز و مثانه و رفع حصاه و حمول او به امر ساقط جنین و اکثار او باعث زردی رخسار و ردّی الغذا و دیر هضم است و مصلحش شیرینیهاو قدر شربتش با ادویه از سه درهم تا پنج درهم و مفرد آن تا پنج مثقال و بدلش در جلای روی ده وزن آن با باقلی و تخم خربزه، و در دفع کرم بوزن آن درمنۀ ترکی و در سایر افعال افسنتین است. و مشهور است که چون ترمس را مقشر کرده در ظرف مس با شیر بقدر پوشیدن آن بجوشانند تا شیر را جذب کند، پس با دو وزن آن روغن گاو بجوشانند تا منعقد گردد و بهمان گرمی بر کنج ران ضماد کنند اسهال صفرا نماید و بر بالای ناف اسهال سوداو بر ورکین و تهیگاه اسهال بلغم کند و هرگاه موضع را به آب سرد بشویند قطع اسهال شود و ترمس بری در جمیع افعال قویتر از بستانی است. (تحفۀ حکیم مؤمن).
شلیمر در ذیل ترمس، باقلای مصری آرد: این دارو که امروز در اروپا نامستعمل است در طب عملی ایران موارد استعمال کلی دارد. در طب ایران نظر بر این است ت که این باقلی مدر طمث، سقط کننده جنین، مدر و قویاً کشندۀ کرمهای معده و روده است. ضمادهای آرد ترمس که با عسل یا با شراب ترکیب یافته باشد درکچلی و گال و در قرحه های بسیار سخت و قرحه های دیگر و تصلب نسج ها و آماس ها مورد ستایش است. محلول خاکسترترمس اگر با مطبوخ حنظل ترکیب شود از بین برنده دانه های بواسیری است. آب خاکستر ترمس کشندۀ کیک و پشه ها است اندازۀ آن در مصرف خوراکی 2 تا 5 درهم (6 تا 15 گرم) و مخلوط شده با عسل است. ایرانیان ترمس را برای مداوای آسم و سرفه و استسقاء بکار می برند. (از فرهنگ لغات طبی شلیمر چ دانشگاه ص 350) : و خداوند یرقان طحالی را یک ترمس در طبیخ اسارون دهند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و خداوند تب بلغمی را یک ترمس در سه اوقیه شراب دهند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و خداوند ضیق النفس را یک ترمس در یک اوقیه سکنگبین... دهند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و رجوع به مفردات ابن البیطارو ترجمه فرانسۀ این کتاب ج 1 ص 304 و ترجمه صیدنه و تذکرۀ ضریر انطاکی ص 93 و باقلای مصری و ترمش شود
لغت نامه دهخدا
(تَ مُ)
گیاهی ترش مزه که در آش ها کنند. (برهان) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تُ مُ)
بار درختی است که دانۀ آن پهلوداربا رخنه باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). خرنوب. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (لسان العجم شعوری ج 1 ص 305)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
یا تاموس. بزرگترین فرماندهان دریایی و امیرالبحر کورش کوچک در جنگ او با اردشیر، برادر بزرگ وی. رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1005، 1025 و 1038 شود
لغت نامه دهخدا
(حَ مِ)
جمع واژۀ حرمس. سنون حرامس، سالهای سخت و قحطناک
لغت نامه دهخدا
(هَُ مِ)
شیر سخت خونخوار مردم. (منتهی الارب). شیر سخت تجاوزکننده به مردم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَرْ را)
سپرساز. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد). سپردوز. (مهذب الاسماء) ، خداوند سپر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد). سپردار. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(تُ مِ)
توانا و سخت که توانائی او به انتها رسیده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِمْ بِ)
ایما و اشاره کردن گروهی بیکدیگر: دخلت علیهم فتغامزوا و ترامزوا. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تِ مِ)
یکی از افراد سیاسی و مشهور آتن در قرن پنجم قبل از میلاد است و در محاصرۀ آتن بوسیلۀ اسپارتها وی مأمور مذاکرۀ صلح شد و سپس در واژگون ساختن رژیم دمکراتیک بسال 411 قبل از میلاد شرکت نمود و در ردیف مردان سی گانه درآمد. قاموس الاعلام ترکی آرد: وی یکی از مشهورترین ناطقین و سرداران آتن بود و در 400 قبل از میلاد می زیست. و رجوع به ایران باستان ج 2 ص 984 و 985 شود
لغت نامه دهخدا
(تِ مِ نِ)
یکی از رجال لاسدمونیها است که مأمور تنظیم صلحنامه ای از طرف لاسدمونیها و متحدین آنان با تیسافرن فرمانده داریوش شاه گردید. رجوع به تاریخ ایران باستان ج 2 ص 967 شود
لغت نامه دهخدا
(تِ مُ)
یکی از ولایات مرکزی ایتالیا که درایالت آبروز اولتریور و در حدود سواحل دریای آدریاتیک و شمال شرقی روم قرار دارد. سرزمینی کوهستانی کوهستانی و مردم آن بکار کشاورزی و تربیت مواشی اشتغال دارند، کارخانه های پارچه بافی و چرمسازی آن قابل توجه است. این قصبه یکی از نواحی پررونق دوران باستانی روم بود و اکنون در حدود 190000 تن سکنه دارد و مرکز این ولایت شهر ترامو است
شهری در ایالت آبروز و مرکز ولایت ترامو است و 25000 تن سکنه دارد. درین شهر کلیسای بزرگی از دورۀ روم بر جای است. رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
یکدیگر را در آب فروبردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بقصد غافل نمودن خود را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مشتبه گذاشتن بر دیگران کار خود را و نادانسته آوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تُ مِ)
شتری که قوتش بتمام و کمال رسیده باشد. (منتهی الارب) (المنجد) ، یا آنکه وقت خوردن سرش بلرزد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تْرا / تِ مِ)
مرکز بلوکی است در ناحیۀ ماکون از ایالت سائون - ا - لوار فرانسه
لغت نامه دهخدا
(اِمْ بِ)
همدیگر را تیر انداختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تیر انداختن قوم یکدیگر را و سنگ انداختن آنان بیکدیگر. (اقرب الموارد) (المنجد) ، اندوخته شدن چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بیرون شدن از وطن، و به ’ب’ متعدی شود، یقال: ترامی به البلاد، ای اخرجه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بیرون شدن از بلاد. (اقرب الموارد) (المنجد) ، درنگ کردن کار، مایل گردیدن بسوی پیروزی و بسوی هزیمت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (المنجد) : ترامی امره الی الظفر او الخذلان. (منتهی الارب) ، تباه گردیدن زخم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، پیوستن بعض ابر با بعض و فراهم آمدن آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) ، تتابع، یقال: مازال الشر یترامی بینهم، ای یتتابع. (المنجد) ، تیر انداختن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
یکی از شعرای فکاهی سرای لاتینی که در سال 190 قبل از میلاد در کارتاژ متولد شد. وی ابتدا برده ای بیش نبود و سپس آزاد گشت. او هم مانندپلوت از نویسندگان یونان، خصوصاً از مناندر پیروی میکرد. شش اثر کمدی که از وی باقی مانده عبارتند از: لاندرین، لونوک، لسیر، لوتونتی مورومنوس، لو فورمیون، لزادلف. در این نمایشنامه ها آثار مضحکه و استهزاء بمراتب کمتر از نمایشنامه های پلوت است. داستانهای ترانس بسیار معتدل ولی بعلت تصویرهای زیبا و ظریفی که از شخصیت های داستان بدست میدهد، آنها را ارزنده و جالب ساخته است. بطور کلی آثار این شاعر قصه پرداز، محتوی ادب و نزاکت و علاقۀ شدیدی به اخلاق است
لغت نامه دهخدا
از مردم تراکیه: مردمان تراکیه اسامی مختلف دارند و باستثنای گت ها و تراوس و تراکیهاکه بالاتر از کرس تن یانها سکنی گزیده اند باقی مردمان تراکیه همه دارای یک نوع عادات و اخلاق می باشند... اخلاق تراوس ها مانند اخلاق تراکیها است باستثنای این دو مورد: وقتی که طفلی بدنیا می آید دور او جمع شده نوحه خوانی کرده یک بیک مشقات و بلیاتی را که در این دنیا باید تحمل کند می گویند و تأسف از زادن او می کنند، بعکس، وقتی که کسی می میرد شادی می کنند از این که متوفی از چه بلیاتی رسته و حالا در چه احوال خوشی است. (ایران باستان ج 1 ص 619). رجوع به تراس و تراکیه شود
لغت نامه دهخدا
(تُ)
پسر آله آس و از اشخاص بنام لاریس که با مردونیه فرمانده قشون خشایارشا در جنگ با یونان همکاری کرد. رجوع به تاریخ ایران باستان ج 1 ص 854 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ترام
تصویر ترام
خانه های ریز روی عکس یا شیشه یا گراور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراس
تصویر تراس
بام، مهتابی، ایوان وسیع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترمس
تصویر ترمس
فلاسک، قمقمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراس
تصویر تراس
((تِ))
بهارخواب، ایوان وسیع، مهتابی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تراس
تصویر تراس
((تُ))
جمع ترس. زمین سخت و محکم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترام
تصویر ترام
((تِ))
خانه های ریز روی عکس، شیشه و غیره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تراس
تصویر تراس
ایوان
فرهنگ واژه فارسی سره