جدول جو
جدول جو

معنی تراع - جستجوی لغت در جدول جو

تراع
(تَرْ را)
دربان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بوّاب. (المنجد) (اقرب الموارد) ، سیلی که وادی را پر گرداند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تراع
دربان، تندابه
تصویری از تراع
تصویر تراع
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تراب
تصویر تراب
(پسرانه)
خاک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تراس
تصویر تراس
ایوان وسیع جلو طبقات فوقانی عمارت، مهتابی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذراع
تصویر ذراع
ارش، در ریاضیات واحد اندازه گیری طول، تقریباً معادل طول فاصلۀ میان آرنج تا سر انگشتان یک مرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترافع
تصویر ترافع
با هم مرافعه پیش قاضی بردن
فرهنگ فارسی عمید
(سَرْ)
پر گردیدن. پر شدن، واایستیدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(سَ اَ)
پر کردن. (زوزنی). پر گردانیدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از تراب
تصویر تراب
خاک، زمین نرم
فرهنگ لغت هوشیار
باز پسی، بازگشت باز گرد (عقبگرد) باز پس آمدن پس افتادن باز گشتن بعقب بر گشتن، بیکدیگر مراجعه و گفتگو کردن در امری، بازگشت واگشت، جمع تراجعات. بازگشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تازی پارسی گشته دراج: پور کبکنجیر جرب ای دادگستری که ز تاثیر عدل تو باز و عقاب خم زند از کبک و از جرب (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراث
تصویر تراث
مرده ریگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباع
تصویر تباع
در پی یکدیگر رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترقع
تصویر ترقع
پاره پاره فراهمی اندک اندک فراهم شدن، پینگی (پینه رقعه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترفع
تصویر ترفع
برتری نمودن، بلندی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترصع
تصویر ترصع
نشاط و خوشدلی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تروع
تصویر تروع
ترسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراع
تصویر سراع
شتابان: مرد، جمع سرع، شاخه های رز
فرهنگ لغت هوشیار
افراشته دکل بادبان گردن شتر سایبان، زه کمان، چادرشامیانه بادبان کشتی، خیمه شامیانه، سایبان، زه کمان که مادام بر کمان است، گردن شتر، جمع اشرعه شرع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراد
تصویر تراد
فسخ معاهده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تریع
تصویر تریع
درنگ کردن و توقیف نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراز
تصویر تراز
آلتی که بوسیله آن پستی و بلندی سطح چیزی را معلوم کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراش
تصویر تراش
طمع و توقع
فرهنگ لغت هوشیار
همداد خواهی با هم نزد داور رفتن با هم بداور شدنبا هم مرافعه پیش قاضی بردن،جمع ترافعات. با هم مرافعه پیش قاضی بردن
فرهنگ لغت هوشیار
چاک و شکاف -1 آوازی که از شکستن یا شکافته شدن چیزی بگوش رسد، صدای رعد، چاک شکاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترام
تصویر ترام
خانه های ریز روی عکس یا شیشه یا گراور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترای
تصویر ترای
در آئینه دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تربع
تصویر تربع
چهار زانویی چهار زانو نشستن
فرهنگ لغت هوشیار
زمین را جهت زراعت به کسی دادن در صورتیکه تخم با مالک باشد، مزارعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رتاع
تصویر رتاع
چراننده
فرهنگ لغت هوشیار
بازو، آرنج، واحد طول و آن عبارت است از ابتدای ساعد دست (مرفق) تا سر انگشتان (رساله مقداریه. فرهنگ ایران زمین 4- 1: 10 ص 431) ارش رش گز جمع اذرع، واحد طول معادل شش قبضه (مشت) که با انگشتان (غیر انگشت شست) با یگدیگر متصل ساخته ملاحظه میشود و این مجموع بمقدار بیست و چهارساعت خواهد بود که از جانب پهنا بیکدیگر گذارند (رساله مقداریه ایضا ص 2- 431)، بازو، آرنج، اریش ارش یکان درازا (گویش گیلکی) گز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتراع
تصویر اتراع
پرکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراس
تصویر تراس
بام، مهتابی، ایوان وسیع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراز
تصویر تراز
بیلان، طراز، نمره، رتبه، سطح، میزان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تراس
تصویر تراس
ایوان
فرهنگ واژه فارسی سره