- تراع
- دربان، تندابه
معنی تراع - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پرکردن
ایوان
بازو، آرنج، واحد طول و آن عبارت است از ابتدای ساعد دست (مرفق) تا سر انگشتان (رساله مقداریه. فرهنگ ایران زمین 4- 1: 10 ص 431) ارش رش گز جمع اذرع، واحد طول معادل شش قبضه (مشت) که با انگشتان (غیر انگشت شست) با یگدیگر متصل ساخته ملاحظه میشود و این مجموع بمقدار بیست و چهارساعت خواهد بود که از جانب پهنا بیکدیگر گذارند (رساله مقداریه ایضا ص 2- 431)، بازو، آرنج، اریش ارش یکان درازا (گویش گیلکی) گز
بیلان، طراز، نمره، رتبه، سطح، میزان
چراننده
زمین را جهت زراعت به کسی دادن در صورتیکه تخم با مالک باشد، مزارعه
چهار زانویی چهار زانو نشستن
در آئینه دیدن
خانه های ریز روی عکس یا شیشه یا گراور
چاک و شکاف -1 آوازی که از شکستن یا شکافته شدن چیزی بگوش رسد، صدای رعد، چاک شکاف
همداد خواهی با هم نزد داور رفتن با هم بداور شدنبا هم مرافعه پیش قاضی بردن،جمع ترافعات. با هم مرافعه پیش قاضی بردن
طمع و توقع
بام، مهتابی، ایوان وسیع
آلتی که بوسیله آن پستی و بلندی سطح چیزی را معلوم کنند
درنگ کردن و توقیف نمودن
ترسیدن
فسخ معاهده کردن
باز پسی، بازگشت باز گرد (عقبگرد) باز پس آمدن پس افتادن باز گشتن بعقب بر گشتن، بیکدیگر مراجعه و گفتگو کردن در امری، بازگشت واگشت، جمع تراجعات. بازگشتن
تازی پارسی گشته دراج: پور کبکنجیر جرب ای دادگستری که ز تاثیر عدل تو باز و عقاب خم زند از کبک و از جرب (سوزنی)
مرده ریگ
خاک، زمین نرم
پاره پاره فراهمی اندک اندک فراهم شدن، پینگی (پینه رقعه)
برتری نمودن، بلندی کردن
نشاط و خوشدلی کردن
در پی یکدیگر رفتن
شتابان: مرد، جمع سرع، شاخه های رز
افراشته دکل بادبان گردن شتر سایبان، زه کمان، چادرشامیانه بادبان کشتی، خیمه شامیانه، سایبان، زه کمان که مادام بر کمان است، گردن شتر، جمع اشرعه شرع
با هم مرافعه پیش قاضی بردن
ارش، در ریاضیات واحد اندازه گیری طول، تقریباً معادل طول فاصلۀ میان آرنج تا سر انگشتان یک مرد
ایوان وسیع جلو طبقات فوقانی عمارت، مهتابی
به عقب برگشتن، بازگشتن، برگشتن به جای خود، در کاری یا امری به یکدیگر مراجعه و گفتگو کردن
چکه، ترشح، تراوش آب یا مایع دیگر از ظرفی، برای مثال اگر تراب ز دست تو یابدی باران / به جای سبزه زبرجد برون دمد ز تراب (امیرمعزی - ۴۱)
گلۀ اسب، گروه اسبان، زرنگ، فسیله، نسیله