جدول جو
جدول جو

معنی تراضخ - جستجوی لغت در جدول جو

تراضخ(اِمْ بِ)
همدیگر را سنگ و جز آن انداختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (المنجد). یقال: تراضخنا، ای ترامینا. (منتهی الارب). تیر انداختن قوم بیکدیگر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تراضی
تصویر تراضی
از هم راضی شدن، از یکدیگر خشنود شدن، خشنودی و رضایت از یکدیگر
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ ضِ)
همدیگر را سنگ اندازنده. (آنندراج). مشغول به سنگ اندازی یکدیگر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تراضخ شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رَبْ بُ)
نبرد کردن در آب دادن و در رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ ضِ)
جمع واژۀ مرضاخ. (منتهی الارب). رجوع به مرضاخ شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
شکسته شدن سنگ ریزه. (از المنجد) ، ریزه ریزه کردن نان و خوردن آن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، شنیدن خبری که باور ندارند آن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِمْ بِ)
با یکدیگر راضی شدن، و در اصل تراضی بود، یاء بجهت تخفیف حذف شده است. (غیاث اللغات) (آنندراج). مأخوذ از تازی، خشنودی و رضامندی. (ناظم الاطباء). رجوع به تراضی شود
لغت نامه دهخدا
خرسندی -1 از هم خشنود شدن راضی گشتن، خشنودی رضایت. یا به تراضی طرفین. بخشنودی دو جانب برضایت دو طرف معامله. از هم راضی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراسخ
تصویر تراسخ
انتقال یافتن نفس انسانی بجسم معدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراضی
تصویر تراضی
((تَ))
از هم خشنود شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تراسخ
تصویر تراسخ
((تَ سُ))
انتقال یافتن نفس انسانی به جسم معدنی
فرهنگ فارسی معین
خشنودی، رضایت، رضایتمندی، ازهم راضی شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
صدای برخورد دو شی
فرهنگ گویش مازندرانی