جدول جو
جدول جو

معنی تذهیبی - جستجوی لغت در جدول جو

تذهیبی
(تَ)
منسوب به تذهیب. رجوع به تذهیب شود
لغت نامه دهخدا
تذهیبی
(تَ)
مولانا تذهیبی، از اصفهان است. شخصی است درویش نهاد و مصاحب و شوخ طبع در کار تذهیب و جدول کشی و افشان و کاغذ الوان و ابری سازی مهارت دارد. موقعی که حقیر به اصفهان رفتم بمناسبت همکاری ملاقات واقع شد. در مدت چند روز که آنجا بودم یک ساعت از احوال من غفلت نکرد و مساعدت از من دریغ نداشت، در واقع مصاحب خوبی است. این رباعی از اوست:
ای آتش عشق در دل افروختگان
وی خرمن عافیت ز غم سوختگان
دانید که همت ز کیان باید خواست
از بسته لبان و از نظردوختگان.
(از تذکرۀ مجمعالخواص ص 240)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تذهیب
تصویر تذهیب
زراندود کردن، طلاکاری، تزیین و نقش و نگار دادن اوراق کتاب های خطی با آب زر و لاجورد
فرهنگ فارسی عمید
(اِ لَ)
زراندود کردن. (تاج المصادربیهقی) (دهار) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) (غیاث اللغات) : تذهیب و تزویق آن بجایی رسانید که صنعت صناع رصافه به اضافت تصنع و تنوق نقاشان آن روزگار در مقابلۀ آن ناچیز شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 421)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تذهیبات
تصویر تذهیبات
جمع تذهیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمهیدی
تصویر تمهیدی
ابتدائی و متعلق بمقدمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقریبی
تصویر تقریبی
احتمالی، نزدیک به حقیقت و تخمینی
فرهنگ لغت هوشیار
گوشمالی فرهیختی منسوب به تادیب. یا حبس (زندان) تادیبی. حبسی است که برای جرم از جنس جنحه معین شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
دهنادی ابتدائی، مرتب و با ترتیب منسوب به ترتیب. یا غسل ترتیبی. غسلی است که بانیت و قصد قربت پروردگار نخست سرا پای بدن را به آب بشویند و سپس جانب راست بدن را از شانه راست تا پایین در معرض آب قرار دهند و آنگاه جانب چپ بدن را از شانه چپ بپایینمقابل غسل ارتماسی
فرهنگ لغت هوشیار
زرکاری زرنگاری -1 زر گرفتن زر اندود کردن، زر کاری طلا کاری،جمع تذهیبات. زراندود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تذهیب
تصویر تذهیب
((تَ))
زر گرفتن، زراندود کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقریبی
تصویر تقریبی
کمابیش، کم و بیش
فرهنگ واژه فارسی سره
زراندود، طلاپوشی، طلاکاری، مذهب، تمویه، مطلاپوشی، زراندود کردن، طلاکاری کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از تخریبی
تصویر تخریبی
Destructive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ترکیبی
تصویر ترکیبی
Compound
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تقریبی
تصویر تقریبی
Approximate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تقریبی
تصویر تقریبی
przybliżony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ترکیبی
تصویر ترکیبی
composto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تقریبی
تصویر تقریبی
aproximado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تخریبی
تصویر تخریبی
destrutivo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ترکیبی
تصویر ترکیبی
复合的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تقریبی
تصویر تقریبی
近似的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تخریبی
تصویر تخریبی
破坏性的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ترکیبی
تصویر ترکیبی
złożony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تخریبی
تصویر تخریبی
разрушительный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تخریبی
تصویر تخریبی
destrukcyjny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تقریبی
تصویر تقریبی
приблизний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تخریبی
تصویر تخریبی
руйнівний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ترکیبی
تصویر ترکیبی
складний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تخریبی
تصویر تخریبی
zerstörerisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ترکیبی
تصویر ترکیبی
zusammengesetzt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تقریبی
تصویر تقریبی
ungefähr
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تقریبی
تصویر تقریبی
приблизительный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ترکیبی
تصویر ترکیبی
сложный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تخریبی
تصویر تخریبی
distruttivo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی