جدول جو
جدول جو

معنی تذنیب - جستجوی لغت در جدول جو

تذنیب
دنباله دار کردن
تصویری از تذنیب
تصویر تذنیب
فرهنگ فارسی عمید
تذنیب
(اَن ن)
دنبال ساختن. (تاج المصادر بیهقی). دنبال کردن. (زوزنی). دنباله دار کردن. (زوزنی). دنباله دار کردن عمامه را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دنباله پیدا کردن چیزی را. (غیاث اللغات) (آنندراج). رها کردن یک سر عمامه و مانند دم ساختن آنرا. (اقرب الموارد) (از المنجد) ، دم فروبردن ملخ در زمین برای تخم گذاری. (از اقرب الموارد) (المنجد) ، بیرون نهادن سوسمار دم خود را درحالی که سر آن در داخل شکاف سنگ باشد. (از المنجد) ، دم سوسمار گرفتن. (المنجد) ، پختگی پدید آمدن در خرما از جهت دنبال. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). پدید آمدن پختگی خرمااز سوی دنبال. (زوزنی). رطب شدن گرفتن غورۀ خرما. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نزد شعرا آنست که در لفظی حرفی زیاده کنند تا وزن شعر درست گردد، چون حرف واو در لفظ ’سخن’ درین شعر:
بودنی بود می بیار کنون
رطل پر کن بگو به پیش سخون.
و این از قبیل الف اشباع است که در آخر بعضی کلمات زیاده کنند، چون لفظ ’کاخا’ در این بیت:
بسا کاخا که محمودش بنا کرد
که از رفعت همین نامه مرا کرد
کذا فی مجمعالصنایع.
(از کشاف اصطلاحات الفنون).
، قرار دادن چیزی را دنبال چیز دیگر بخاطر مناسبتی که بین آن دو جزء است بی احتیاج بیکی از دو طرف. (تعریفات جرجانی)
لغت نامه دهخدا
تذنیب
دنباله دار کردن
تصویری از تذنیب
تصویر تذنیب
فرهنگ لغت هوشیار
تذنیب
((تَ))
دنباله دار کردن
تصویری از تذنیب
تصویر تذنیب
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تجنیب
تصویر تجنیب
دور کردن، دور داشتن کسی را از چیزی، پرهیز دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تذهیب
تصویر تذهیب
زراندود کردن، طلاکاری، تزیین و نقش و نگار دادن اوراق کتاب های خطی با آب زر و لاجورد
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
گرفتن راه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) (ازمتن اللغه) ، سر عمامه فروگذاشتن. (تاج المصادر بیهقی). دنباله گذاشتن عمامۀ خود را. (منتهی الارب). دنبالۀ دستار گذاشتن. (آنندراج) (اقرب الموارد) (المنجد) (متن اللغه) ، تعدی و تجنی بر کسی. (المنجد). تجنی و تجرم بر کسی. (اقرب الموارد). تجرم و تجنی بر کسی. (متن اللغه) ، آمدن وادی را از جانب آخر آن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تُ)
غورۀ خرمای نیم رس که از دنباله، رسیدن آغاز کرده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سر فروافکندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نگونسار گردانیدن کلانسالی کسی را. (اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، بنا کردن عمارت را طولانی محکم پس خمیده کردن او را. (شرح قاموس). سغ را استوار بنا کرده کج و مایل گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). محکم بنا کردن قصر را پس کج و مایل ساختن آنرا. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، کجی در لنگ و پشت اسب است. (شرح قاموس). گوژی پشت و دستهای اسب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). کجی و گوژی در دستهای اسب و پشت آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ لَ)
زراندود کردن. (تاج المصادربیهقی) (دهار) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) (غیاث اللغات) : تذهیب و تزویق آن بجایی رسانید که صنعت صناع رصافه به اضافت تصنع و تنوق نقاشان آن روزگار در مقابلۀ آن ناچیز شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 421)
لغت نامه دهخدا
(اِ رَ)
بگدازانیدن. (تاج المصادر بیهقی). گدازانیدن. (زوزنی) (منتهی الارب). گداختن روغن را. (المنجد) (اقرب الموارد) ، ذؤابه ساختن برای کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گیسو ساختن برای کودک. (المنجد) (اقرب الموارد). والاصل ذأب، فابدلت الهمزه واواً علی غیر القیاس، وکان یذوب امه، ای یضفر ذؤابتها. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ ءَ)
روان شدن آب بینی. (اقرب الموارد) (المنجد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تیز کردن. (تاج المصادر بیهقی). تیز کردن شمشیر و مانند آن. (اقرب الموارد). تیز کردن شمشیر. (المنجد). تیز کردن سنان را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، زهر دادن شمشیر و جز آن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، برداشته داشتن زن بچه را تا قضای حاجت کند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِمْ)
گیسو ساختن برای غلام. (منتهی الارب). گیسو ساختن برای کودک. (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد) ، ذئبه ساختن برای پالان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، تفزیع. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَیْ یُ)
سرزنش کردن و ترسانیدن و ملامت نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
خاک انداز آهنین. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
گل سرخ پژمرده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ لُ)
با برگ شدن کشت، تا چهل رسیدن اسبان و صاحب گلۀ مقنب شدن قوم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پنهان کردن شیر ناخنها را در چنگال خود، تراشیدن شاخهای مو. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ صُ)
بیخ برآوردن گیاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِءْ)
به طناب محکم کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). کشیدن چیزی را به طناب و بستن به آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بجایی مقام کردن. (تاج المصادر بیهقی). اقامت نمودن در جایی، آواز برآوردن گرگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، درازپشت شدن اسب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، استوار کردن خانه را باطناب. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، دوختن مشک را به دوال. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تجنیب
تصویر تجنیب
دور کردنپرهیز دادنپرهیزانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تتنیب
تصویر تتنیب
نیکو بافتن
فرهنگ لغت هوشیار
سر زنش، فرنود چیرگی چیره شدن در فرنود و گواه آوری، راندن خواهنده (سائل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطنیب
تصویر تطنیب
به ریسمان بستن، دراز ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تذبیب
تصویر تذبیب
خشکی دهانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تذریب
تصویر تذریب
تیز کردن شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
زرکاری زرنگاری -1 زر گرفتن زر اندود کردن، زر کاری طلا کاری،جمع تذهیبات. زراندود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحنیب
تصویر تحنیب
سر فرو افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تذهیب
تصویر تذهیب
((تَ))
زر گرفتن، زراندود کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجنیب
تصویر تجنیب
((تَ))
دور کردن، پرهیز دادن
فرهنگ فارسی معین
زراندود، طلاپوشی، طلاکاری، مذهب، تمویه، مطلاپوشی، زراندود کردن، طلاکاری کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد