پژمریدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و اما الزهر فیجب ان یجتنی بعد الفقح التام قبل التذبال و السقوط. (کتاب دوم قانون ابوعلی سینا ص 152 س 12). و کلما کانت الاصول.... اقل تذبالاً... فهو فاضل جداً. (همان کتاب ص 152 س 23)
پژمریدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و اما الزهر فیجب ان یجتنی بعد الفقح التام قبل التذبال و السقوط. (کتاب دوم قانون ابوعلی سینا ص 152 س 12). و کلما کانت الاصول.... اقل تذبالاً... فهو فاضل جداً. (همان کتاب ص 152 س 23)
صاحب توابل وفروشندۀ آن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). تابل فروش. (منتهی الارب) (آنندراج). تابل فروش و دیگ افزارفروش. (ناظم الاطباء). رجوع به تابل و توابل شود
صاحب توابل وفروشندۀ آن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). تابل فروش. (منتهی الارب) (آنندراج). تابل فروش و دیگ افزارفروش. (ناظم الاطباء). رجوع به تابل و توابل شود
حاکم ایرانی سارد: پاک تیاس همینکه کورش را دور دید دعوی استقلال کرد و چون خزانۀ کرزوس راکورش باو سپرده بود مردم سواحل را با خود همراه کرده سپاهی ترتیب داد بعد به سارد رفته تابال حاکم ایرانی را در ارگ محاصره کرد ... (ایران باستان ص 291)
حاکم ایرانی سارد: پاک تیاس همینکه کورش را دور دید دعوی استقلال کرد و چون خزانۀ کرزوس راکورش باو سپرده بود مردم سواحل را با خود همراه کرده سپاهی ترتیب داد بعد به سارد رفته تابال حاکم ایرانی را در ارگ محاصره کرد ... (ایران باستان ص 291)
توپال، بمعنی مس باشد که به عربی نحاس گویند و براده و سونش مس و نقره و امثال آن را نیز گفته اند و بعضی گویند مس و آهن و امثال آن را چون بتابند و چکوش و پتک بر آن زنند ریزه هائی که از آن می ریزد و می پاشد آنها را توبال می گویند، و این اصح است، چه توبال النحاس، ریزه هائی را گویند که بوقت چکوش زدن از مس تافته می پاشد و آن را پوست مس می گویند و آن لطیف تر از مس سوخته است، و همچنین توبال الحدید آنچه از آهن تفته ریزد، گویند اگرتوبال و برادۀ آهن بر کسی بندند که در خواب دندان به دندان بساید و بکراجد دیگر آن فعل نکند و اگر از آن قدری در شراب به زهر آمیخته ریزند زهر را بخود کشد و اگر آن شراب را بخورند زیان نکند، (برهان) (آنندراج)، معرب توپال، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، معرب از تفال فارسی است و آن چیزی است که از مس و آهن تفته در حین کوفتن آن ریزد، از مطلق او مراد توبال مس است ... (تحفۀ حکیم مؤمن)، برادۀ مس و آهن، (غیاث اللغات)، توبال النحاس و الحدید، چیزی است که از مس وآهن در حین کوفتن آن ریزد، (منتهی الارب) (از المنجد) (از اقرب الموارد)، و نوشیدن یک مثقال از آن در آب و عسل مسهل بلغم است، (منتهی الارب)، فارسی است، (ازالمنجد) (از اقرب الموارد)، رجوع به ترجمه ضریر انطاکی ص 102 و الجماهر بیرونی ص 251 و ترجمه صیدنه و تحفۀ حکیم مؤمن و الابنیه عن حقایق الادویه و بحر الجواهر و مفردات ابن بیطار و قانون ابوعلی سینا شود
توپال، بمعنی مس باشد که به عربی نحاس گویند و براده و سونش مس و نقره و امثال آن را نیز گفته اند و بعضی گویند مس و آهن و امثال آن را چون بتابند و چکوش و پتک بر آن زنند ریزه هائی که از آن می ریزد و می پاشد آنها را توبال می گویند، و این اصح است، چه توبال النحاس، ریزه هائی را گویند که بوقت چکوش زدن از مس تافته می پاشد و آن را پوست مس می گویند و آن لطیف تر از مس سوخته است، و همچنین توبال الحدید آنچه از آهن تفته ریزد، گویند اگرتوبال و برادۀ آهن بر کسی بندند که در خواب دندان به دندان بساید و بکراجد دیگر آن فعل نکند و اگر از آن قدری در شراب به زهر آمیخته ریزند زهر را بخود کشد و اگر آن شراب را بخورند زیان نکند، (برهان) (آنندراج)، معرب توپال، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، معرب از تفال فارسی است و آن چیزی است که از مس و آهن تفته در حین کوفتن آن ریزد، از مطلق او مراد توبال مس است ... (تحفۀ حکیم مؤمن)، برادۀ مس و آهن، (غیاث اللغات)، توبال النحاس و الحدید، چیزی است که از مس وآهن در حین کوفتن آن ریزد، (منتهی الارب) (از المنجد) (از اقرب الموارد)، و نوشیدن یک مثقال از آن در آب و عسل مسهل بلغم است، (منتهی الارب)، فارسی است، (ازالمنجد) (از اقرب الموارد)، رجوع به ترجمه ضریر انطاکی ص 102 و الجماهر بیرونی ص 251 و ترجمه صیدنه و تحفۀ حکیم مؤمن و الابنیه عن حقایق الادویه و بحر الجواهر و مفردات ابن بیطار و قانون ابوعلی سینا شود
جمع واژۀ ذباله. (دهار) : عقل گردی، عقل را دانی کمال عشق گردی، عشق را دانی ذبال. مولوی. با حضور آفتاب با کمال رهنمایی جستن از شمع و ذبال. مولوی. ، ریشها که بر پهلو برآید و بجانب شکم سوراخ کند
جَمعِ واژۀ ذُباله. (دهار) : عقل گردی، عقل را دانی کمال عشق گردی، عشق را دانی ذبال. مولوی. با حضور آفتاب با کمال رهنمایی جستن از شمع و ذبال. مولوی. ، ریشها که بر پهلو برآید و بجانب شکم سوراخ کند