جدول جو
جدول جو

معنی تذئیب - جستجوی لغت در جدول جو

تذئیب
(اِمْ)
گیسو ساختن برای غلام. (منتهی الارب). گیسو ساختن برای کودک. (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد) ، ذئبه ساختن برای پالان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، تفزیع. (المنجد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تذنیب
تصویر تذنیب
دنباله دار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تذهیب
تصویر تذهیب
زراندود کردن، طلاکاری، تزیین و نقش و نگار دادن اوراق کتاب های خطی با آب زر و لاجورد
فرهنگ فارسی عمید
(اِ لَ)
زراندود کردن. (تاج المصادربیهقی) (دهار) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) (غیاث اللغات) : تذهیب و تزویق آن بجایی رسانید که صنعت صناع رصافه به اضافت تصنع و تنوق نقاشان آن روزگار در مقابلۀ آن ناچیز شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 421)
لغت نامه دهخدا
(اِ رَ)
بگدازانیدن. (تاج المصادر بیهقی). گدازانیدن. (زوزنی) (منتهی الارب). گداختن روغن را. (المنجد) (اقرب الموارد) ، ذؤابه ساختن برای کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گیسو ساختن برای کودک. (المنجد) (اقرب الموارد). والاصل ذأب، فابدلت الهمزه واواً علی غیر القیاس، وکان یذوب امه، ای یضفر ذؤابتها. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَن ن)
دنبال ساختن. (تاج المصادر بیهقی). دنبال کردن. (زوزنی). دنباله دار کردن. (زوزنی). دنباله دار کردن عمامه را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دنباله پیدا کردن چیزی را. (غیاث اللغات) (آنندراج). رها کردن یک سر عمامه و مانند دم ساختن آنرا. (اقرب الموارد) (از المنجد) ، دم فروبردن ملخ در زمین برای تخم گذاری. (از اقرب الموارد) (المنجد) ، بیرون نهادن سوسمار دم خود را درحالی که سر آن در داخل شکاف سنگ باشد. (از المنجد) ، دم سوسمار گرفتن. (المنجد) ، پختگی پدید آمدن در خرما از جهت دنبال. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). پدید آمدن پختگی خرمااز سوی دنبال. (زوزنی). رطب شدن گرفتن غورۀ خرما. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نزد شعرا آنست که در لفظی حرفی زیاده کنند تا وزن شعر درست گردد، چون حرف واو در لفظ ’سخن’ درین شعر:
بودنی بود می بیار کنون
رطل پر کن بگو به پیش سخون.
و این از قبیل الف اشباع است که در آخر بعضی کلمات زیاده کنند، چون لفظ ’کاخا’ در این بیت:
بسا کاخا که محمودش بنا کرد
که از رفعت همین نامه مرا کرد
کذا فی مجمعالصنایع.
(از کشاف اصطلاحات الفنون).
، قرار دادن چیزی را دنبال چیز دیگر بخاطر مناسبتی که بین آن دو جزء است بی احتیاج بیکی از دو طرف. (تعریفات جرجانی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تیز کردن. (تاج المصادر بیهقی). تیز کردن شمشیر و مانند آن. (اقرب الموارد). تیز کردن شمشیر. (المنجد). تیز کردن سنان را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، زهر دادن شمشیر و جز آن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، برداشته داشتن زن بچه را تا قضای حاجت کند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
زرکاری زرنگاری -1 زر گرفتن زر اندود کردن، زر کاری طلا کاری،جمع تذهیبات. زراندود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تذنیب
تصویر تذنیب
دنباله دار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تذریب
تصویر تذریب
تیز کردن شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تذبیب
تصویر تذبیب
خشکی دهانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تذهیب
تصویر تذهیب
((تَ))
زر گرفتن، زراندود کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تذنیب
تصویر تذنیب
((تَ))
دنباله دار کردن
فرهنگ فارسی معین
زراندود، طلاپوشی، طلاکاری، مذهب، تمویه، مطلاپوشی، زراندود کردن، طلاکاری کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد