جدول جو
جدول جو

معنی تدییث - جستجوی لغت در جدول جو

تدییث
(اِ)
رام کردن. (تاج المصادر بیهقی). رام و نرم گردانیدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) ، مجرب ساختن روزگار کسی را. (المنجد) ، دیوث گفتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تدییث
رام کردن و نرم گردانیدن
تصویری از تدییث
تصویر تدییث
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ)
در تاریکی چیزی جستن و جستن اعمی چیزی را. (تاج المصادر بیهقی). بدست جستن چیزی را در تاریکی: عیث فلان تعییثاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جستن چیزی را با دست بی آنکه آن را ببیند. (از اقرب الموارد). کورمال کورمال کردن در یافتن چیزی، آمیخته گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، دست به تیردان بردن برای جستن تیر، اثر گذاشتن با کارد بر کوهان شتر. (از اقرب الموارد) ، عیث یفعل کذا، ای طفق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کلانی شکم و استرخای آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کسی را وا دین او گذاشتن. (تاج المصادر بیهقی). بر دین خود گذاشتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (المنجد) (از اقرب الموارد) ، مالک شدن امر کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، مالک کردن کسی را چیزی را. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پیوسته شدن باران. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). پیوسته باریدن آسمان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، پیوسته کردن عطا. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(اِ طِ)
گرم افتادن در طعام. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ م مِ)
خوار کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المنجد). تذلیل. لغتی است در ’دوخ’، و اصمعی گوید:دیّخه ، دیّثه ، ای ذلّله . (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، چیره شدن در بلاد و دست یافتن بر اهل آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نرم گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نرم گردانیدن خوابگاه. (المنجد) (اقرب الموارد) : دمث لجنبک قبل النوم مضجعاً، یعنی بگستران و آماده و مهیا سازآنرا. (اقرب الموارد). نرم و آسان گردانیدن مکان. (المنجد) ، ذکر کردن حدیث. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : دمث لی ذلک الحدیث حتی اطعن فی خوضه، ای اذکر لی اوله حتی اعرف وجهه فاعلم کیف آخذ فیه و هو قریب من التمهید. (اقرب الموارد). ذکر کردن حدیث یا تمهید آن. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
به شیر مانستن در هوی و حرص. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تلیث شود
لغت نامه دهخدا
(اِ خِ)
نرم گردانیدن، عاجر کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، بطی ٔ گفتن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَطْ طی)
سودن چیزی در آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، تذلیل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
زن جلبی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ترییث
تصویر ترییث
نرم گردانیدن، عاجز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدیین
تصویر تدیین
مالک کردن کسی را، چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدیث
تصویر تدیث
پژوندیدن پژوند شدن (پژوند دیوث)
فرهنگ لغت هوشیار