- تدهقن(اِمْ مِ)
کشاورزی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دهقان شدن. (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به دهقان شود
معنی تدهقن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(مُ تَ دَ قِ)
لغت نامه دهخدا
کشاورزی نماینده. (آنندراج). کشاورز. (ناظم الاطباء) ، نامزدشده به ریاست دهکده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تدهقن شود
(اِ)
لغت نامه دهخدا
چرب کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (غیاث اللغات) (آنندراج). تر کردن چیزی را. (از المنجد) (اقرب الموارد). روغن مالیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). چرب کردن بروغن و روغن مالی. (از ناظم الاطباء)
(اِ)
لغت نامه دهخدا
خویش چرب کردن بروغن. (تاج المصادر بیهقی). بروغن خویشتن چرب کردن. (زوزنی). چرب شدن و طلا کردن روغن بر خود. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). روغن بر خود مالیدن. (اقرب الموارد) (المنجد)
روغن مالیدن چرب کردن چرباندن چرب کردن روغن مالیدن، روغن مالی. روغن مالی کردن
چرب کردن، روغن مالی، روغن مالیدن، روغن مالی کردن
