جدول جو
جدول جو

معنی تدهدی - جستجوی لغت در جدول جو

تدهدی
(اِ)
غلطیدن سنگ و جز آن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : و قد تبدل من الهاء یاء فیقال تدهدی الحجر و غیره تدهدیاً، و دهدیته دهداهً و دهداءً. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تهدی
تصویر تهدی
راه یافتن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
درگردیدن. (زوزنی). غلطیدن سنگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بیفتادن. (منتهی الارب) (آنندراج). افتادن و ساقط شدن. (ناظم الاطباء) (المنجد). ساقط شدن بنا و جز آن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَُ هَُ)
هدهد بودن. و
به کنایت کار هدهد سلیمان انجام دادن. قاصدی و پیام آوری از آن مستفاد شود:
هم جم و هم محمدی کرده به خدمت درت
روح و سروش آسمان هدهدی و کبوتری.
خاقانی.
رجوع به هدهد شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از ’دهی’، کار مردمان زیرک و تیزهوش کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تَ زَ ل لُ)
راه یافتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). استرشاد. (اقرب الموارد). رجوع به تهدی کردن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تدهدم
تصویر تدهدم
ساقط شدن، افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
هدهدبودن، مانندهدهدبودن، کارهایی مانند هدهد سلیمان انجام دادن پیام آوری قاصدی: (هم جم وهم محمدی کرده بخدمت درت روح وسروش آسمان هدهدی وکبوتری) (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهدی
تصویر تهدی
راه یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهدی
تصویر تهدی
((تَ هَ دّ))
راه یافتن
فرهنگ فارسی معین