جدول جو
جدول جو

معنی تدهدم - جستجوی لغت در جدول جو

تدهدم(اِ)
بیفتادن. (منتهی الارب) (آنندراج). افتادن و ساقط شدن. (ناظم الاطباء) (المنجد). ساقط شدن بنا و جز آن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تدهدم
ساقط شدن، افتادن
تصویری از تدهدم
تصویر تدهدم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ دَ دِ)
بیفتنده. (آنندراج). افتاده و ساقط شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تدهدم شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سیاه کردن آتش دیگ را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ م مِ)
بناخواست درآمدن در چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، در کار سخت درآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، خلاف نمودن و گردنکشی نمودن بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
غلطیدن سنگ و جز آن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : و قد تبدل من الهاء یاء فیقال تدهدی الحجر و غیره تدهدیاً، و دهدیته دهداهً و دهداءً. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
درگردیدن. (زوزنی). غلطیدن سنگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ دِ)
ویران سازنده و براندازنده. (از آنندراج) (ناظم الاطباء). هادم. (از متن اللغه). نعت فاعلی است از دهدمه. کسی که برگرداند بعض چیزی را بر بعض. (آنندراج) : دهدم الشی ٔ، قلب بعضه علی بعض. (متن اللغه). رجوع به دهدمه شود، شکننده. (ناظم الاطباء). درهم شکننده بناء. (از متن اللغه). رجوع به دهدمه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ویران شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (مجمل اللغه) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سخت خشمگین شدن. (تاج المصادر بیهقی). سخت شدن خشم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به خشم وعده بد کردن و ترسانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سخت گشن خواه گردیدن ناقه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد) ، کهنه گردیدن جامه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تهدم
تصویر تهدم
ویرانی، بد زبانی
فرهنگ لغت هوشیار