جدول جو
جدول جو

معنی تدراءه - جستجوی لغت در جدول جو

تدراءه
(تُ رَ ءَ)
رجوع به تدراء شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تیراژه
تصویر تیراژه
(دخترانه)
رنگین کمان، قوس قزح
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پدرانه
تصویر پدرانه
ویژگی رفتار یا عملکردی مانند پدران، کنایه از محبت آمیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیراژه
تصویر تیراژه
رنگین کمان، کمانی مرکب از هفت رنگ که از تجزیۀ نور خورشید در قطرات باران ایجاد می شود، تویه، آلیسا، قزح، آدینده، تربیسه، قوس و قزح، آژفنداک، سویسه، تربسه، شدکیس، نوشه، ایرسا، نوسه، تیراژی، رخش، درونه، آفنداک، کلکم، نوس، آزفنداک، ترسه، سرگیس، توبه، سدکیس، سرکیس، سرویسه، کرکم، اغلیسون
فرهنگ فارسی عمید
(تُ رَءْ)
تدراءه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) : رجل ذوتدراء، یعنی دفعکننده خصم است با قوت و شوکت، وچنین است پادشاه که صاحب ساز و برگ جنگ و نیرو باشددر دفع دشمنان. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). مدافع با شوکت و قدرت. (از المنجد) (اقرب الموارد). رجل تدراء و تدراءه، ای ذوعزه و منعه و قوه، و التاءزیدت فیه علی حد زیادتها فی ترتیب و تنضب. (اقرب الموارد). و التاء زائده کما زیدت فی ترتب و تنضب و تتفل. (منتهی الارب). قوت و توانایی تمام. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
به معنی معشوق. (فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج) :
روزی ننهاد ایزد، در عمر چنان چیزی
معشوقۀ وامق را، تورانۀ رامین را.
پوربهاء (ازفرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دهی از دهستان مشهد ریزۀ بالا ولایت باخرز است که در بخش طیبات شهرستان مشهد واقع است و 537 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اِ رَ ءَ)
مؤنث امرء. زن. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). همزۀ آن وصل و را در هر حال مفتوح است و در آن لغت دیگری است: مراءه بوزن تمره. جایز است فتحۀ همزه به راء نقل و خود همزه حذف شود و مره بوزن سنه باقی بماند و شکل دیگری نیز از این کلمه گفته اند و آن امروءاست. (از اقرب الموارد). جمع آن بلفظش نیامده. (از منتهی الارب). ج، نساء، نسوه، نسوان. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به مراءه و امروء و اقرب الموارد شود
لغت نامه دهخدا
(تُ یِ)
دهی از دهستان گوده، در بخش بستک شهرستان لار است که در چهل هزارگزی شمال خاوری بستک و 26هزارگزی خاور شوسۀ لار به بستک قرار دارد. جلگه ای گرمسیر است و 826 تن سکنه دارد. آب آن از چشمۀ شور و چاه و باران است و محصول آنجا غلات و خرما و شغل اهالی زراعت است وراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
مصدر درء است در تمام معانی. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به درء شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پدرانه
تصویر پدرانه
در خور پدر مانند پدر منسوب بپدر: (در نهان سوی ما (مسعود) پیغام فرستاد (حاجب) که امروز البته روی گفت نیست... . و ما آن نصیحت پدرانه قبول کردیم) (لیهقی)، همچون پدر مانند پدر: پدرانه سخن گفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیراژه
تصویر تیراژه
تیراژدی (قوس و قزح)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیراژه
تصویر تیراژه
((ژَ یا ژِ))
تیراژی، رنگین کمان، قوس و قزح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پدرانه
تصویر پدرانه
الأبوّيّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از پدرانه
تصویر پدرانه
Fatherly, Paternally
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پدرانه
تصویر پدرانه
paternel, paternellement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پدرانه
تصویر پدرانه
父親らしい , 父親らしく
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پدرانه
تصویر پدرانه
والدین والا , پدرانہ طور پر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پدرانه
تصویر پدرانه
পিতৃতুল্য , পিতৃসুলভভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از پدرانه
تصویر پدرانه
wa kibaba, kwa ubaba
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پدرانه
تصویر پدرانه
baba gibi, babacan bir şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پدرانه
تصویر پدرانه
아버지 같은 , 아버지처럼
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پدرانه
تصویر پدرانه
पितृवत
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پدرانه
تصویر پدرانه
אבאי , בצורה אבהית
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پدرانه
تصویر پدرانه
отеческий , по-отечески
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پدرانه
تصویر پدرانه
keayah-an, secara kebapakan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پدرانه
تصویر پدرانه
แบบพ่อ , อย่างบิดา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پدرانه
تصویر پدرانه
vaderlijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پدرانه
تصویر پدرانه
paterno, paternamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پدرانه
تصویر پدرانه
paternal, paternalmente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پدرانه
تصویر پدرانه
父亲般的 , 父亲般地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پدرانه
تصویر پدرانه
ojcowski, ojcowsko
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پدرانه
تصویر پدرانه
батьківський , по-батьківськи
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پدرانه
تصویر پدرانه
väterlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پدرانه
تصویر پدرانه
paternal, paternalmente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی