- تدخل
- آرام آرام سوختن، اندک اندک در آمدن
معنی تدخل - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
در آینده
بهم در شدن، داخل و مخلوط شدن
نیرو یافتن
ناز کردن، گستاخی کردن
نازیدن ناز نمایی، گستاخیدن، خود بزرگ بینی، درنگیدن
بوی دود گرفتن
بیختن
در هم داخل شدن، در یکدیگر داخل شدن، در پزشکی خوردن غذا بر روی غذای هضم نشده
جای داخل شدن، راه دخول، کلمه ای در فرهنگ، دایره المعارف، لغت نامه و مانند آنکه تعریف و توضیحاتی برای آن داده می شود، درآمد، دخالت، اثرگذاری، اعتراض، خرده، ایراد، برای مثال خواهی که رستگار شوی راست کار باش / تا عیب جوی را نرسد بر تو مدخلی (سعدی۲ - ۶۸۰)
درون شو، راه دخول، راه در آمدن، گذرگاه
خسیس، ناکس، لئیم
در آمد، چیزی که حاصل شود
مقابل خرج، درآمد، سود، بهرۀ مال، درآمدن