جدول جو
جدول جو

معنی تدخل - جستجوی لغت در جدول جو

تدخل
آرام آرام سوختن، اندک اندک در آمدن
تصویری از تدخل
تصویر تدخل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متدخل
تصویر متدخل
در آینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تداخل
تصویر تداخل
بهم در شدن، داخل و مخلوط شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدمل
تصویر تدمل
نیرو یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدلل
تصویر تدلل
ناز کردن، گستاخی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدکل
تصویر تدکل
نازیدن ناز نمایی، گستاخیدن، خود بزرگ بینی، درنگیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدخن
تصویر تدخن
بوی دود گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنخل
تصویر تنخل
بیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تداخل
تصویر تداخل
در هم داخل شدن، در یکدیگر داخل شدن، در پزشکی خوردن غذا بر روی غذای هضم نشده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدخل
تصویر مدخل
جای داخل شدن، راه دخول، کلمه ای در فرهنگ، دایره المعارف، لغت نامه و مانند آنکه تعریف و توضیحاتی برای آن داده می شود، درآمد، دخالت، اثرگذاری، اعتراض، خرده، ایراد، برای مثال خواهی که رستگار شوی راست کار باش / تا عیب جوی را نرسد بر تو مدخلی (سعدی۲ - ۶۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدخل
تصویر مدخل
درون شو، راه دخول، راه در آمدن، گذرگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تداخل
تصویر تداخل
((تَ خُ))
درهم شدن، درهم خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدخل
تصویر مدخل
((مُ خِ))
داخل کننده، درآورنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدخل
تصویر مدخل
((مَ خَ))
راه داخل شدن، جمع مداخل، محل درآمد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدخل
تصویر مدخل
خسیس، ناکس، لئیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دخل
تصویر دخل
در آمد، چیزی که حاصل شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخل
تصویر دخل
مقابل خرج، درآمد، سود، بهرۀ مال، درآمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دخل
تصویر دخل
((دَ))
درآمد، عایدی
فرهنگ فارسی معین