امید داشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). امید داشتن بچیزی که ممکن باشد. (غیاث اللغات) (آنندراج). امید داشتن به چیزی. (از اقرب الموارد) (از المنجد). اظهار خواستن چیزی ممکن یا کراهت از آن. (از تعریفات جرجانی). امید داشتن به چیزی که بحصول آن اطمینان نبود، و فرق ترجی با تمنی آنست که در تمنی گاه آنچه مورد تمنا بود محالست چون لیت الشباب یعود (کاش جوانی بازمیگشت) لیکن در ترجی آنچه مورد رجاء است ممکن باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
امید داشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). امید داشتن بچیزی که ممکن باشد. (غیاث اللغات) (آنندراج). امید داشتن به چیزی. (از اقرب الموارد) (از المنجد). اظهار خواستن چیزی ممکن یا کراهت از آن. (از تعریفات جرجانی). امید داشتن به چیزی که بحصول آن اطمینان نبود، و فرق ترجی با تمنی آنست که در تمنی گاه آنچه مورد تمنا بود محالست چون لیت الشباب یعود (کاش جوانی بازمیگشت) لیکن در ترجی آنچه مورد رجاء است ممکن باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
پوشیدن به چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پوشیدن چیزی را. (اقرب الموارد) (المنجد) ، زراندود کردن شمشیر. (تاج المصادر بیهقی). زراندود کردن برای فریب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زراندود کردن ظرف. (اقرب الموارد). دجّل الاناء طلاه بالدجّال، ای ماءالذهب و به شبه الدجال لأنه یظهر خلاف ما یبطن. (المنجد) ، جملۀ اعضاء به قطران بیالودن. (تاج المصادر بیهقی). همه اندام شتر را قطران مالیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد). ابوعبید گوید: اذا هنی ٔ جسد البعیر اجمع فذلک التدجیل، و اذا جعلته علی المشاعر فذلک الدّس. (اقرب الموارد) ، نیکو کردن زمین را با سرگین. (از المنجد) (ذیل اقرب الموارد) (از تاج العروس) ، اقامت کردن در مکان. (از المنجد)
پوشیدن به چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پوشیدن چیزی را. (اقرب الموارد) (المنجد) ، زراندود کردن شمشیر. (تاج المصادر بیهقی). زراندود کردن برای فریب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زراندود کردن ظرف. (اقرب الموارد). دجّل الاناء طلاه بالدَجّال، ای ماءالذهب و به شبه الدجال لأنه ُ یظهر خلاف ما یبطن. (المنجد) ، جملۀ اعضاء به قطران بیالودن. (تاج المصادر بیهقی). همه اندام شتر را قطران مالیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد). ابوعبید گوید: اذا هُنی ٔ جسد البعیر اجمع فذلک التدجیل، و اذا جعلته علی المشاعر فذلک الدّس. (اقرب الموارد) ، نیکو کردن زمین را با سرگین. (از المنجد) (ذیل اقرب الموارد) (از تاج العروس) ، اقامت کردن در مکان. (از المنجد)