جدول جو
جدول جو

معنی تدجی - جستجوی لغت در جدول جو

تدجی
(اِ تِ)
تاریک گردیدن شب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تدجی
شبتاری
تصویری از تدجی
تصویر تدجی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تدنی
تصویر تدنی
اندک اندک نزدیک شدن، پایین آمدن، پست شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترجی
تصویر ترجی
امیدوار شدن، امید داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تهجی
تصویر تهجی
حروف کلمه را از هم جدا کردن و به اسم خواندن با حرکت و صدای آن، هجی کردن، نکوهش کردن، هجو کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تدلی
تصویر تدلی
آویخته شدن، خرامیدن، شتافتن و نزدیک شدن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
از ’دهی’، کار مردمان زیرک و تیزهوش کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
درپوشیدن تمام سلاح. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد) ، ابرناک گردیدن آسمان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
از ’دح ی’، وارفتن بهر طرف. (منتهی الارب). تبسط. (المنجد) (اقرب الموارد) (متن اللغه) (تاج العروس). یقال: نام فلان فتدحی، ای اضطجع فی سعه من الارض. (تاج العروس).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
فریفتن. (تاج المصادر بیهقی). فریب دادن صید را. (منتهی الارب) (آنندراج) (المنجد) (اقرب الموارد). فریب دادن شکار را. (ناظم الاطباء) ، موی فروکردن زن. (تاج المصادر بیهقی). شانه کردن زن موی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
سوده سم گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: انه لیتوجی فی مشیته. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَوْ وَ)
منسوب است به توّج، که جائی است در مرز فارس. (سمعانی). رجوع به توّج شود
لغت نامه دهخدا
محلی در بین راه آمل به ساری که کیاویشتاسب هنگام محاصرۀ آن در سال 763 هجری قمری کشته شد، رجوع به سفرنامۀ مازندران رابینو ص 131، 132، 142 و 157 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
امید داشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). امید داشتن بچیزی که ممکن باشد. (غیاث اللغات) (آنندراج). امید داشتن به چیزی. (از اقرب الموارد) (از المنجد). اظهار خواستن چیزی ممکن یا کراهت از آن. (از تعریفات جرجانی). امید داشتن به چیزی که بحصول آن اطمینان نبود، و فرق ترجی با تمنی آنست که در تمنی گاه آنچه مورد تمنا بود محالست چون لیت الشباب یعود (کاش جوانی بازمیگشت) لیکن در ترجی آنچه مورد رجاء است ممکن باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
شهرکیست آبادان و قدیمترین شهریست اندر طبرستان. (حدود العالم چ ستوده ص 145)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
زمزمه کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط) ، مقیم شدن در مکانی. یقال: تحجیت بهذا المکان،ای سبقتکم الیه و لزمته قبلکم، قصد کردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، تحجی به چیزی،حریص شدن بدان و لازم گرفتن آنرا. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ ذِ)
نزدیک درآمدن اندک اندک. (تاج المصادر بیهقی). نزدیک آمدن. (زوزنی). اندک اندک نزدیک شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). بعید یتدنی خیر من قریب یتبعد. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
خفتن در کازۀ صیاد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از متن اللغه). خفتن مرد در کازۀ صیاد. (از اقرب الموارد). خفتن صیاد در دجیه، یعنی در کازه. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پوشیدن به چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پوشیدن چیزی را. (اقرب الموارد) (المنجد) ، زراندود کردن شمشیر. (تاج المصادر بیهقی). زراندود کردن برای فریب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زراندود کردن ظرف. (اقرب الموارد). دجّل الاناء طلاه بالدجّال، ای ماءالذهب و به شبه الدجال لأنه یظهر خلاف ما یبطن. (المنجد) ، جملۀ اعضاء به قطران بیالودن. (تاج المصادر بیهقی). همه اندام شتر را قطران مالیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد). ابوعبید گوید: اذا هنی ٔ جسد البعیر اجمع فذلک التدجیل، و اذا جعلته علی المشاعر فذلک الدّس. (اقرب الموارد) ، نیکو کردن زمین را با سرگین. (از المنجد) (ذیل اقرب الموارد) (از تاج العروس) ، اقامت کردن در مکان. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ابرناک شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). ابرناک گردیدن آسمان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد) ، پوشانیدن سلاح. (تاج المصادر بیهقی). بپوشانیدن به سلاح. (زوزنی). مسلح ساختن کسی را. (اقرب الموارد) (المنجد) ، پوشیدن سلاح. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تهجی
تصویر تهجی
شمردن حروف به اسمهای آنان، هجا کردن، املا نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزجی
تصویر تزجی
بس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدجیل
تصویر تدجیل
خر رنگ کردن، زراندودن زرین نمایاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدجیج
تصویر تدجیج
ابر ناکی ابرناک شدن آسمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحجی
تصویر تحجی
زمزمه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
امید مندی، امید داشتن امید داشتن امیدوار بودن، امیدواری، جمع ترجیحت
فرهنگ لغت هوشیار
فرودش پستیدن، نزدیک شدن -1 نزدیک آمدن، پایین آمدن پست شدن، نزدیکی، پستی، جمع تدنیات. پست شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدحی
تصویر تدحی
وارفتن بهر طرف
فرهنگ لغت هوشیار
در آویختن فرو هشته شدن فروتنی فرو آویختن در آویختن فرو هشته شدن، نزدیک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ودجی
تصویر ودجی
نهال مخ نهال خرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدجی
تصویر مدجی
شب تاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدری
تصویر تدری
فریفتن، فریب دادن شکار را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدلی
تصویر تدلی
((تَ دَ لِّ))
بسیار نزدیک شدن، فروتنی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تدنی
تصویر تدنی
((تَ دَ نّ))
نزدیک آمدن، پایین آمدن، پست شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترجی
تصویر ترجی
((تَ رَ جِّ))
امید داشتن
فرهنگ فارسی معین