جدول جو
جدول جو

معنی تدأم - جستجوی لغت در جدول جو

تدأم
(اَ)
فروگرفتن چیزی را آب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فراگرفتن و بالا آمدن آب بر چیزی. (اقرب الموارد) (از المنجد) ، برجستن گشن بر ناقه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برآمدن فحل بر ناقه. (ذیل اقرب الموارد) ، برجستن و سوار شدن کسی بر کسی. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ دَءْ ءَ)
مأبون (از اقرب الموارد) متهم و بدنام (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَ)
همزاد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به توأم و توأمان شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
همدیگر را راندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تدافع قوم. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گرد برگشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، تداوم مرغ در هوا، تحلیق آن. (ذیل اقرب الموارد از الاساس)
انبوهی کردن کار بر کسی. (تاج المصادر بیهقی). تدائم. رجوع به تدائم شود
لغت نامه دهخدا
(اِتِ)
انبوهی کردن کاری بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انبوهی کردن غصه و کار بر کسی. (از المنجد). انبوهی کردن کار بر کسی و زحمت رساندن بر وی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
تئم. همزاد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَ)
قبیله ای از حبش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَ)
منزلی است مر جوزا را. (منتهی الارب). برج جوزا. (ناظم الاطباء). صاحب صبح الاعشی نویسد: مردمان از توأم به جوزا تعبیر کنند لیکن حسین بن یونس حاسب در کتاب خود که ’هیئه الصور الفلکیه’ نام دارد گوید مردم در این تعبیر بخطا رفته اند، چه جوزا صورت ’جبار’ است در زمرۀ صور جنوبی و قدم راست توأم بعض ستاره های جبار است که برتاج اوست و گوید توأم بر خط وسطالسماء (صورت) دوجسد است به دو سر بیکدیگر چسبیده، هر یک را دستی و پائی است و دو سر آن صورت، بر سوی مشرق است و دو پای آن، بر سوی مغرب و ذراع شامی، آن دو سر بود و دست راست آن که از سوی شمال است ذراع یمانی است و آن ستاره از ذراع یمانی که روشن است شعری غمیصاست و دست راست توأم به توابع کشیده بود. (صبح الاعشی ج 2 ص 152)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَ)
از ’ت ٔم’ یا ’ؤم’، بچۀ هم شکم. بچۀ دوگانه. (دهار). هم شکم. (زمخشری) (ملخص اللغات حسن خطیب) (مهذب الاسماء). یکی از دو تن که به یک شکم زاده شده اند. همزاد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). همزاد، دو باشد یا زائد از آن، نر باشد یا ماده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). همزاد و حملی، دو باشد و یا زیادتر و نر باشد یا ماده. ج، توائم، توآم. (ناظم الاطباء). آن یک بچه که با بچۀ دیگر از یک حمل زن پیدا شده باشد. (آنندراج) (غیاث اللغات). ج، توائم، توآم. (منتهی الارب) :... به عصیان مبتلی گردد که بطن و فرج توأمند. (گلستان).
در روزگار عدل تو شاید که عاقلان
گویند بره با بچۀگرگ توأم است.
ابن یمین.
رجوع به اقرب الموارد و کشاف اصطلاحات الفنون شود، نزد بلغاء نام تشریع است و نیز آنرا توشیح نامند. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، به شعر ذوقافیتین نیز اطلاق کنند. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، دوم تیر قمار یا تیری از تیرهای قمار. (منتهی الارب). دویم تیر قمار. (ناظم الاطباء). نام تیری است از ده تیر قمار که عرب بدان بازی کنند. (آنندراج). اصله ووأم. (منتهی الارب). دوم تیر که بدان قمار کنند. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(مِ ءَ)
جیش مدأم. یرکب کل شی ٔ. (منتهی الارب). سپاهی که بر هر چیزی سوار شوند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تداوم
تصویر تداوم
انبوهی کردن کار بر کسی، همیشگی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تداوم
تصویر تداوم
ادامه، ماندگاری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تداوم
تصویر تداوم
الاستمراريّة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تداوم
تصویر تداوم
Continuity, Perpetuation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تداوم
تصویر تداوم
continuité, perpétuation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تداوم
تصویر تداوم
continuità, perpetuazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تداوم
تصویر تداوم
تسلسل , دوام
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تداوم
تصویر تداوم
непрерывность , увековечение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تداوم
تصویر تداوم
Kontinuität, Verewigung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تداوم
تصویر تداوم
безперервність , увічнення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تداوم
تصویر تداوم
ciągłość, utrwalenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تداوم
تصویر تداوم
连续性 , 永存
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تداوم
تصویر تداوم
ধারাবাহিকতা , স্থায়িত্ব
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تداوم
تصویر تداوم
continuidad, perpetuación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تداوم
تصویر تداوم
uendelevu, kuendelea
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تداوم
تصویر تداوم
süreklilik, devamlılık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تداوم
تصویر تداوم
연속성 , 영속화
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تداوم
تصویر تداوم
継続性 , 永続
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تداوم
تصویر تداوم
רציפות , הַנְצָחָה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تداوم
تصویر تداوم
continuidade, perpetuação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تداوم
تصویر تداوم
kelanjutan, pelestarian
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تداوم
تصویر تداوم
ความต่อเนื่อง , การดำรงอยู่ตลอดไป
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تداوم
تصویر تداوم
continuïteit, bestendiging
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تداوم
تصویر تداوم
निरंतरता , चिरस्थायित्व
دیکشنری فارسی به هندی