جدول جو
جدول جو

معنی تدالح - جستجوی لغت در جدول جو

تدالح
(اِمْ مِ)
چیزی بهم به چوبی برداشتن. (زوزنی). برداشتن چیزی را بر چوب میان خود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برداشتن دو تن چیزی را بر چوبی. (اقرب الموارد) (از المنجد). حدیث: ان سلمان و اباالدرداء اشتریا لحماً فتدالحاه بینهما علی عود، ای طرحاه علی عود و احتملاه آخذین بطرفیه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تدالح عکم، داخل کردن چوب در گوشۀ جوال و گرفتن طرفین چوب و حمل کردن آن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تصالح
تصویر تصالح
با هم سازش کردن، آشتی کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ لِ)
بردارنده چیزی را بر چوب، میان خود. (آنندراج). دو نفر یا زیادتر که باری را بروی چوب انداخته و با هم حمل کنند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تدالح شود
لغت نامه دهخدا
(اِ ضَ)
با هم انکار کردن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اصطلاح. (زوزنی). با یکدیگر صلح کردن. (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). با هم آشتی کردن و نیکویی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خلاف تخاصم و اختصام. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
سحاب دالح، ابر بسیار باران. ج، دلّح، دوالح. دلوح. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تصالح
تصویر تصالح
اصلاح، با یکدیگر صلح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصالح
تصویر تصالح
((تَ لُ))
با هم آشتی کردن
فرهنگ فارسی معین