جدول جو
جدول جو

معنی تخیلی - جستجوی لغت در جدول جو

تخیلی
خیالی، ذهنی، غیرواقعی، موهوم
متضاد: حقیقی، واقعی، پندارآمیز، پندارگونه، خیال پردازانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تخیلی
خياليٌّ
تصویری از تخیلی
تصویر تخیلی
دیکشنری فارسی به عربی
تخیلی
Fictional
تصویری از تخیلی
تصویر تخیلی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تخیلی
fictif
تصویری از تخیلی
تصویر تخیلی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تخیلی
架空の
تصویری از تخیلی
تصویر تخیلی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تخیلی
fiktiv
تصویری از تخیلی
تصویر تخیلی
دیکشنری فارسی به آلمانی
تخیلی
вигаданий
تصویری از تخیلی
تصویر تخیلی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تخیلی
fikcyjny
تصویری از تخیلی
تصویر تخیلی
دیکشنری فارسی به لهستانی
تخیلی
虚构的
تصویری از تخیلی
تصویر تخیلی
دیکشنری فارسی به چینی
تخیلی
fictício
تصویری از تخیلی
تصویر تخیلی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تخیلی
immaginario
تصویری از تخیلی
تصویر تخیلی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تخیلی
ficticio
تصویری از تخیلی
تصویر تخیلی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تخیلی
fictief
تصویری از تخیلی
تصویر تخیلی
دیکشنری فارسی به هلندی
تخیلی
허구의
تصویری از تخیلی
تصویر تخیلی
دیکشنری فارسی به کره ای
تخیلی
นิยาย
تصویری از تخیلی
تصویر تخیلی
دیکشنری فارسی به تایلندی
تخیلی
fiksi
تصویری از تخیلی
تصویر تخیلی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تخیلی
काल्पनिक
تصویری از تخیلی
تصویر تخیلی
دیکشنری فارسی به هندی
تخیلی
דמיוני
تصویری از تخیلی
تصویر تخیلی
دیکشنری فارسی به عبری
تخیلی
خیالی
تصویری از تخیلی
تصویر تخیلی
دیکشنری فارسی به اردو
تخیلی
কাল্পনিক
تصویری از تخیلی
تصویر تخیلی
دیکشنری فارسی به بنگالی
تخیلی
ya kubuni
تصویری از تخیلی
تصویر تخیلی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تخیلی
вымышленный
تصویری از تخیلی
تصویر تخیلی
دیکشنری فارسی به روسی
تخیلی
hayalî
تصویری از تخیلی
تصویر تخیلی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

در بدیع ابداع کردن وجوه خیالی برای ستایش یا نکوهش چیزی به طوری که در شنونده و خواننده تاثیر کند و اثری از حزن یا نشاط یا بیم وامید پدید بیاورد، ایهام، به خیال افکندن، به کسی تهمت زدن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
آهوی خانه پرورد. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دُخْ خَ لا)
دخیلاء. دخیلی الرجل، نیت مرد و نهانی او. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِلْ)
کسی را به خیالی و ظنی افکندن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). کسی را در خیال انداختن. (غیاث اللغات) (آنندراج) :
عین آن تخییل را حکمت کند
عین آن زهراب را شربت کند.
مولوی.
، (اصطلاح بدیع) تصوروقوع نسبت و لاوقوع آن بدون تردد در قسمتی از استعاره. در جامع الصنایع گوید: تخییل آنست که لفظ مشترک مشتمل معانی آورده شود، چنانکه سیاق ترکیب بر یک معنی تام حاکی بود. و مراعات نظیر کرده آید. و بسبب طوق نظیر گمان بر معنی دوم رود. و آن معنی تام نباشد. و این صنعت نزدیک ایهام و خیال است. و فرق آنست که در خیال یک معنی که مجاز و مصطلح و لطیفه آمیز و یا ضرب المثل مراد باشد و بر معنی حقیقی خیال رود. و در ایهام هر دو معنی تام باشد، لکن یک قریب، دوم بعید. و بعید بسبب سیاق ترکیب باشد. و مراد معنی بعید بود و اینجا همان یک معنی تام بود. الاّ آنکه بسبب طوق نظیر گمان بر معنی دوم رود. و ثابت نباشد و این صنعت در غایت دلاویزی است. مثاله شعر:
کوکب ازنور ماه پاره از او
دف خورشید در حراره از او.
لفظ حراره دو معنی دارد، یکی گرمی، دوم دف زدن معروف که در شادیها رسم باشد. و اینجا مراد معنی اول است. در همین معنی تام است، ولکن بسبب ذکر دف، گمان بر حراره میرود. و آن معنی تام نیست و بسبب طوق نظیر دلاویز است. مثال دیگر شعر:
صد گره طول صفش از مردم
لیک در عرض بیشتر زانجم.
لفظ عرض دو معنی دارد، یکی مناسب طول، دوم لشکر. و این معنی دوم که تمامست مراد است وبمعنی اول که مناسب طول است مراد نیست. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، متوجه کردن تهمت را بسوی کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (المنجد). خیّل علیه تخییلاً و تخیّلاً و هو مصدر ثان شاذ، وجّه التهمه الیه. (اقرب الموارد) : و بر تعجیلی که از تسویل شیطان و تخییل بهتان رفته بود تأسفها خورد. (سندبادنامه ص 153) ، تفرس کردن در کسی خیر را. (منتهی الارب) (از المنجد) (از اقرب الموارد) ، خیال نهادن بهر بچۀ ناقه تا گرگ از آن بترسد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، باران ناک شدن آسمان. (تاج المصادربیهقی). آمادۀ باران گردیدن آسمان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رعد و برق زدن ابر و آمادۀ باران شدن. (از المنجد) (از اقرب الموارد) ، خیال کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، بازاستادن و بددل شدن از قوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَخْ)
تصوری و توهمی و خیالی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
زفتی و لاّمت. (ناظم الاطباء). تنگ چشمی. گرسنه چشمی. زفتی. ممسکی، مقابل سخاوت. کرم. (فرهنگ فارسی معین). ضنانه. (دهار). رضع. رضع. لئامه. (منتهی الارب). شح. بخل. ضنت. (یادداشت مؤلف) :
از بخیلی چنان کند پرهیز
که خردمند پارسا ز حرام.
فرخی.
نیاید از تو بخیلی چو از رسول دروغ
دروغ بر تو نگنجد چو بر خدای دوی.
منوچهری، نو بیرون آوردن چیزی را نه بر مثالی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). انشاء. اختراع. (از اقرب الموارد) : بدء الشی ٔ، نو بیرون آورد آن را نه بر مثالی. (منتهی الارب) ، از بلد خود بیرون رفتن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). به سرزمین دیگر رفتن و غربت گزیدن. (از اقرب الموارد). بدء من ارضه، از بلد خود بیرون رفت. (منتهی الارب) ، آفریدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج). بدء اﷲالخلق، آفرید خدا خلق را. (منتهی الارب) ، مبتلا گردیدن به آزار جدری یا حصبه و بیمار شدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). آبله یا حصبه گرفتن. (از اقرب الموارد) : بدی ٔ (مجهولاً) ، مبتلا گردید به آزار جدری یا حصبه و بیمار شد. (منتهی الارب). یقال متی بدی ٔ فلان، ای متی مرض یسأل به عن الحی والمیت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، کندن: بده البئربدء، (از باب فتح) کند چاه را. (ناظم الاطباء) ، حادث شدن: بده الشی ٔ، حادث شد آن چیز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تخییل
تصویر تخییل
تهمت بکسی متوجه ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخیلی
تصویر بخیلی
تنگ چشمی گرسنه چشمی زفتی ممسکی مقابل سخاوت کرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخییل
تصویر تخییل
((تَ))
به خیال افکندن
فرهنگ فارسی معین
((تِ رِ))
کامیونی با کفه بارگیر طویل و مجزا که به پشت آن بسته می شود جهت حمل بارهای حجیم و سنگین، وسیله باربری چرخ داری که آن را به پشت ماشین یا تراکتور می بندند و می کشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخیل
تصویر تخیل
انگارش، پندار، پنداشت
فرهنگ واژه فارسی سره
خیال، پندار، گمان، ایهام
فرهنگ واژه مترادف متضاد