- تخمه
- اصل و نژاد
معنی تخمه - جستجوی لغت در جدول جو
- تخمه
- اصل، نژاد، تبار، دانه های میان هندوانه، خربزه یا کدو که آن ها را تف می دهند و آجیل درست می کنند، سیاه دانه و امثال آنکه روی نان بزنند
- تخمه ((تُ خَ مِ))
- سوءهاضمه
- تخمه ((تُ مِ))
- اصل، نسب، دانه های داخل خربزه، هندوانه و کدو که آن ها را تف داده و آجیل سازند
- تخمه
- فساد غذا در معده و بدی گوارش که از پرخوری به هم می رسد، سوءهضم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مانده
چین و شکنج
شخص کودن و نفهمبی عرضه ساده ابله پیه چلمن غبی: (این مردهای بی نور و پخمه برای زندگانی حاجی های بازار بزارهالله مناسب ترند) (دشتی)
ابله، بی عرضه
کرکس لاشخوار
بوی گند آلتی کوچک و فلزی که بدان ساز نوازند مضراب زخ
قطعه چوب پهن و صاف و مسطح که چندان ستبر نباشد
سرداب، خانه زیر زمینی
تراشه، عصا
نمد زین را گویند، پارچه نفیسی را که از کوک بافند
تخم ماده که در داخل نشو و نما یافته پس از تکمیل از مجرای تخمدان خارج و آماده برای لقاح میشود
بند چرمی که به کمر بندند
هاژی سرگشتگی گوی گریبان و هر نوع جامه پولک دگمه، آلتی کوچک که با فشار دادن آن زنگ اخبار بصدا در آید و یا ماشینی بکارافتد دگمه، برجستگیهای زیرزمین برخی از رستنیها ساقه های غده یی زیر زمینی (مانند سیب زمینی) توبرکول
مروارید، مهره های سیمین
سیاهی، کینه، خشم
تمام، تمام چیز، بقیه و آخرهر چیز ضمیمه و ذیل
یاختۀ جنسی تولیدمثل ماده
کودن، کم عقل، کندفهم، کم هوش
نمدزین، نمدی که زیر زین بر پشت اسب می اندازند، آدرم، آدرمه، تکلتو، تکتلو
نعلین، عصا، برای مثال اندر فضایل تو عدم گویی / چون تخلۀ کلیم پیمبر شد (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۲۳) ، ریزه، خرده و تراشۀ چیزی
وسیله ای کوچک از جنسی سخت که برای بستن شکاف جامه یا تزیین آن به کار می رود مثلاً در دعوای دیروز تکمۀ یقه اش کنده شده بود،
وسیلۀ کوچکی که برای روشن وخاموش کردن وسایل برقی به کار می رود مثلاً تکمۀ زنگ اخبار،
هر برجستگی گوی مانند
وسیلۀ کوچکی که برای روشن وخاموش کردن وسایل برقی به کار می رود مثلاً تکمۀ زنگ اخبار،
هر برجستگی گوی مانند
شال، نوعی پارچۀ نفیس که از کرک لطیف بافته می شود
بند چرمی که به کمر خود یا به چیزی ببندند، دوال چرمی
تکۀ چوب بریده شدۀ پهن، هر چیز مسطح و پهن مانند تکۀ فرش، قطعۀ زمین هموار، ورق بزرگ مقوا یا آهن و امثال آن ها، واحد شمارش قالی، قالیچه و مانند آن مثلاً یک تخته قالی، دو تخته قالیچه، تابوت و تخته که مرده را در روی آن حمل کنند، جایی که مرده را روی آن غسل بدهند
تختۀ سه لایی: نوعی تختۀ نازک که از سه ورقۀ نازک چوبی به هم چسبیده تشکیل می شود و در ساختن بعضی اشیای چوبی به کار می رود
تختۀ سه لایی: نوعی تختۀ نازک که از سه ورقۀ نازک چوبی به هم چسبیده تشکیل می شود و در ساختن بعضی اشیای چوبی به کار می رود
وسیلۀ کوچک فلزی که با آن سیم های ساز را به صدا درمی آورند، مضراب، زخ، برای مثال ما چو چنگیم و تو زخمه می زنی / زاری از ما نه تو زاری می کنی (مولوی - ۵۹)
تنگدمی سستی