- تخلیف
- کسی یا چیزی بعد از خود باقی گذاشتن
معنی تخلیف - جستجوی لغت در جدول جو
- تخلیف
- خلیفه گردانیدن کسی به جای خود، کسی یا چیزی بعد از خود باقی گذاشتن، واپس گذاشتن
- تخلیف ((تَ))
- کسی را جانشین خود قرار دادن
- تخلیف
- سپس انداختن کسی را، واپس هشتن، باز پس گذاشتن، بازپس گذاری، جمع تخلیفات
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تهی سازی، تهی کردن
گردآوری، نوشته
سوگند دادن کسی را
جاویدان کردن
سبک کردن، ملایمت و تسکین، کمی و کاستی، مختصر نمودن
ربودن
راهبری کردن، راهنمائی کردن
گریز از ترس، فرود آمدن، بد دلی
ترسانیدن کسی را
بیرون کردن، تهی کردن بر تهیدن، وا گذاشتن، بیرون بردن، درون زدایی تهی کردن خالی کردن، رها کردن یله کردن وا گذاشتن، خالی کردن قوای نظامی ناحیه یا شهری را، خالی تهی، تهذیب باطن از اخلاق ناپسند اعراض از آنچه انسان را از خدا باز میدارد. یا تخلیه شکم. کار کردن شکم و خالی شدن آن. یا تخلیه هوا. خالی کردن محیطی را از هوای. یا تلمبه تخلیه هوا. وسیله ای که در آزمایشگاهها و در صنعت برای خالی کردن هوای دستگاهی یا محفظه ای بکار رود. یا تخلیه ید. دست متصرف را از ملک یا خانه کوتاه کردن خلع ید
برگزیدن
خلال شدن، سرکه شدن
خوشبو ساختن
جدا کردن
آمیخته کردن، آمیختن
ویژه گردانیدن، رها کردن
فزونش
دراز گویی کش دادن سخن
ناشتا شکستن، بها پیش دادن ارموناندن
چرا دادن به چرا بردن گیاه خوراندن علوفه خوراندن (بچارپایان) علف دادن (بستوران)،جمع تعلیفات
چیزی را از کسی خواستن که در آن رنج باشد، کسی را در رنج انداختن
جمع کردن، جمع نمودن، فراهم آوردن دمسازی دوستی افکندن، جور کردن، هزار کردن، گرد آوری جمع تالیف. فراهم آوردن گرد کردن جمع کردن، دوستی افکندن دمساز کردن ایجاد الفت میان کسان، نوشتن کتاب. توضیح برای فرق بین تالیف و تصنیف، جمع کردن هر حرف متصل با متصل عنه، انتخاب و قرار دادن مواد در یک پرده نقاشی و بهم پیوستن آنها بطریقی که مجموعه ای کامل از آن حاصل آید،جمع تالیفات. یا تالیفا الحان. ترکیب نغمات موسیقی با نظامی موزون. یا تالیف قلوب. ایجاد اتحاد و الفت میان کسان. یا ضعف تالیف. غیر جاری بودن کلمه بر قوانین نحوی و آنچه بر خلاف محاوره باشد، یا علم تالیف. نزد قدما از شعب ریاضی است و موضوغ آن معرفت نسبت مولفه و احوال آنست و چون در معرفت اصوات و آهنگها بکار میرود آنرا علم موسیقی هم میگویند
سوگند دادن، قسم دادن
جدا کردن، از هم باز کردن، در علوم ادبی شعری که بر وزن ناخوش و بحر ثقیل باشد
بوی خوش مالیدن، خوش بو ساختن
جاوید کردن، جاودانه کردن، پاینده ساختن
خالی کردن، تهی ساختن، رها کردن، واگذاشتن
علوفه دادن به چهارپایان، خوراک دادن به ستور
مخلوط کردن، درهم کردن، به هم آمیختن، آمیخته کردن