- تخلق
- دروغ گفتن
معنی تخلق - جستجوی لغت در جدول جو
- تخلق
- خو گرفتن، خوی کسی را پذیرفتن، خود را به خوبی معرفی کردن، خوش خو شدن
- تخلق ((تَ خَ لُّ))
- خوی گرفتن، خوش خو شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خوگرفته، عادت کرده به خلقی، خوش خوی، خوش خلق
چهرنیتک چهر یافته، خوشخوی نیکرفتار آنکه خویی بپذیرد: متخلق به اخلاق حسنه، کسی که با دیگری خوشخویی کند جمع متخلقین
سرپیچی
چاپلوسی
خوشخوتر نیک رفتارتر
حلقه حلقه نشستن گروهی از مردم
خالی شدن
تراشه، عصا
درآمدن در میان مردم
باز ایستادن، تاخر، باز پس ماندن، خلاف کردن در وعده
می بارگی می زدگی، فراخ رفتن گشاد راه رفتن
رهایی یافتن، انتقال از این بدان، جدا کردن
اختلاس، ربودن
جنبیدن و لرزیدن، اضطراب
دروغ بافتن، پارگی، فراخدستی بخشندگی
دور شدن از یگدیگر
خوشبو ساختن
گشاده رویی، روانسخنی
زیور گرفتن، خوش گذراندن
پوستگی و دوستی و محبت و دلبستگی و اتصال و ارتباط
ترکی سردار، نام یکی از شاهان ترک
چاپلوسی کردن
درخشیدن، زینت دادن درخشیدن درخش زدن، بلند کردن سر، آمادن برای بدی، دامن بر چیدن برای دشمنی
دندانخند شکر خند
بوی خوش مالیدن، خوش بو ساختن
خالی کردن شکم از مدفوع یا ادرار
در تصوف اعراض از آنچه بنده را از عبادت باز دارد، عزلت و گوشه نشینی برای عبادت، تنها شدن، در خلوت شدن، خلوت گزیدن
در تصوف اعراض از آنچه بنده را از عبادت باز دارد، عزلت و گوشه نشینی برای عبادت، تنها شدن، در خلوت شدن، خلوت گزیدن
نعلین، عصا، برای مثال اندر فضایل تو عدم گویی / چون تخلۀ کلیم پیمبر شد (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۲۳) ، ریزه، خرده و تراشۀ چیزی
در میان قوم شدن، درآمدن در میان مردم، در چیزی نفوذ کردن و رخنه پیدا کردن، چیزی از لای دندان درآوردن، خلال کردن دندان
چرب زبانی کردن، چاپلوسی و اظهار فروتنی و محبت کردن
آویخته شدن، درآویختن به چیزی، دلبستگی داشتن به کسی یا چیزی، علاقه و پیوستگی داشتن
خلاف کردن، خلاف وعده کردن، خلاف گفته یا پیمان خود عمل کردن، عقب ماندن، واپس ماندن