دروغ فرابافتن. (تاج المصادر بیهقی). دروغ گفتن. (زوزنی). بربافتن دروغ را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، خلوق بر خویشتن کردن. (از تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خود را به خلوق خوشبوی گردانیدن. (اقرب الموارد) (از المنجد) ، خوی کسی گرفتن. (منتهی الارب). خلق گرفتن و خو کردن و خوش خو شدن. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). تخلق به اخلاق دیگری، تکلف در آن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). خویی به خود گرفتن که فطری نباشد و به تکلف خود را بر آن دارد. (از اقرب الموارد) (از المنجد) : لیس التخلق بالاخلاق کالخلق. لاتتخلق باخلاق السفیه. (از اقرب الموارد)
دروغ فرابافتن. (تاج المصادر بیهقی). دروغ گفتن. (زوزنی). بربافتن دروغ را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، خَلوق بر خویشتن کردن. (از تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خود را به خلوق خوشبوی گردانیدن. (اقرب الموارد) (از المنجد) ، خوی کسی گرفتن. (منتهی الارب). خلق گرفتن و خو کردن و خوش خو شدن. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). تخلق به اخلاق دیگری، تکلف در آن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). خویی به خود گرفتن که فطری نباشد و به تکلف خود را بر آن دارد. (از اقرب الموارد) (از المنجد) : لیس التخلق بالاخلاق کالخلق. لاتتخلق باخلاق السفیه. (از اقرب الموارد)
خلق و خوی نیک آموزنده. (آنندراج). آموزندۀ خوشخوی. (ناظم الاطباء). کسی که با دیگری خوشخویی کند: و ابوالحسن موسی بن احمد مردی بس فاضل متواضع و متخلق و سهل الجانب بوده است. (تاریخ قم ص 220) ، کسی که خود را به خلوق خوشبو کند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، آن که خوی و عادت دیگری گیرد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) : به حکم قرابتی که با... داشت با اخلاق او متخلق گشته. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1تهران ص 435) ، آن که دروغ بربافد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخلق شود
خلق و خوی نیک آموزنده. (آنندراج). آموزندۀ خوشخوی. (ناظم الاطباء). کسی که با دیگری خوشخویی کند: و ابوالحسن موسی بن احمد مردی بس فاضل متواضع و متخلق و سهل الجانب بوده است. (تاریخ قم ص 220) ، کسی که خود را به خلوق خوشبو کند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، آن که خوی و عادت دیگری گیرد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) : به حکم قرابتی که با... داشت با اخلاق او متخلق گشته. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1تهران ص 435) ، آن که دروغ بربافد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخلق شود