جدول جو
جدول جو

معنی تخلق - جستجوی لغت در جدول جو

تخلق
خو گرفتن، خوی کسی را پذیرفتن، خود را به خوبی معرفی کردن، خوش خو شدن
تصویری از تخلق
تصویر تخلق
فرهنگ فارسی عمید
تخلق
(اِ)
دروغ فرابافتن. (تاج المصادر بیهقی). دروغ گفتن. (زوزنی). بربافتن دروغ را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، خلوق بر خویشتن کردن. (از تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خود را به خلوق خوشبوی گردانیدن. (اقرب الموارد) (از المنجد) ، خوی کسی گرفتن. (منتهی الارب). خلق گرفتن و خو کردن و خوش خو شدن. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). تخلق به اخلاق دیگری، تکلف در آن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). خویی به خود گرفتن که فطری نباشد و به تکلف خود را بر آن دارد. (از اقرب الموارد) (از المنجد) : لیس التخلق بالاخلاق کالخلق. لاتتخلق باخلاق السفیه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تخلق
دروغ گفتن
تصویری از تخلق
تصویر تخلق
فرهنگ لغت هوشیار
تخلق
((تَ خَ لُّ))
خوی گرفتن، خوش خو شدن
تصویری از تخلق
تصویر تخلق
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تخلل
تصویر تخلل
در میان قوم شدن، درآمدن در میان مردم، در چیزی نفوذ کردن و رخنه پیدا کردن، چیزی از لای دندان درآوردن، خلال کردن دندان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخله
تصویر تخله
نعلین، عصا، برای مثال اندر فضایل تو عدم گویی / چون تخلۀ کلیم پیمبر شد (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۲۳)، ریزه، خرده و تراشۀ چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متخلق
تصویر متخلق
خوگرفته، عادت کرده به خلقی، خوش خوی، خوش خلق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخلی
تصویر تخلی
خالی کردن شکم از مدفوع یا ادرار
در تصوف اعراض از آنچه بنده را از عبادت باز دارد، عزلت و گوشه نشینی برای عبادت، تنها شدن، در خلوت شدن، خلوت گزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخلیق
تصویر تخلیق
بوی خوش مالیدن، خوش بو ساختن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ خَلْ لِ)
خلق و خوی نیک آموزنده. (آنندراج). آموزندۀ خوشخوی. (ناظم الاطباء). کسی که با دیگری خوشخویی کند: و ابوالحسن موسی بن احمد مردی بس فاضل متواضع و متخلق و سهل الجانب بوده است. (تاریخ قم ص 220) ، کسی که خود را به خلوق خوشبو کند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، آن که خوی و عادت دیگری گیرد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) : به حکم قرابتی که با... داشت با اخلاق او متخلق گشته. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1تهران ص 435) ، آن که دروغ بربافد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخلق شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تزلق
تصویر تزلق
زیور گرفتن، خوش گذراندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخوق
تصویر تخوق
دور شدن از یگدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلیق
تصویر تخلیق
خوشبو ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطلق
تصویر تطلق
گشاده رویی، روانسخنی
فرهنگ لغت هوشیار
درخشیدن، زینت دادن درخشیدن درخش زدن، بلند کردن سر، آمادن برای بدی، دامن بر چیدن برای دشمنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعلق
تصویر تعلق
پوستگی و دوستی و محبت و دلبستگی و اتصال و ارتباط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغلق
تصویر تغلق
ترکی سردار، نام یکی از شاهان ترک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تملق
تصویر تملق
چاپلوسی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلج
تصویر تخلج
جنبیدن و لرزیدن، اضطراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجلق
تصویر تجلق
دندانخند شکر خند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخرق
تصویر تخرق
دروغ بافتن، پارگی، فراخدستی بخشندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلس
تصویر تخلس
اختلاس، ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلص
تصویر تخلص
رهایی یافتن، انتقال از این بدان، جدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلف
تصویر تخلف
باز ایستادن، تاخر، باز پس ماندن، خلاف کردن در وعده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلل
تصویر تخلل
درآمدن در میان مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخله
تصویر تخله
تراشه، عصا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلی
تصویر تخلی
خالی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحلق
تصویر تحلق
حلقه حلقه نشستن گروهی از مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخلق
تصویر اخلق
خوشخوتر نیک رفتارتر
فرهنگ لغت هوشیار
چهرنیتک چهر یافته، خوشخوی نیکرفتار آنکه خویی بپذیرد: متخلق به اخلاق حسنه، کسی که با دیگری خوشخویی کند جمع متخلقین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلع
تصویر تخلع
می بارگی می زدگی، فراخ رفتن گشاد راه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متخلق
تصویر متخلق
((مُ تَ خَ لِّ))
خوی و عادت دیگری را گرفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تملق
تصویر تملق
چاپلوسی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تخلف
تصویر تخلف
سرپیچی
فرهنگ واژه فارسی سره
خوپذیر، خوگر، متصف، خوگرفته، خوش خلق، خوش اخلاق
فرهنگ واژه مترادف متضاد