کشیدن ستاره از بهر فروشدن. (تاج المصادر بیهقی). بی باران شدن ستاره ها و نیز میل کردن به فروشدن و غروب نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، شکم از زمین برداشتن اشتر در حال فروخفتن و مردان در حال سجده و بال فروگذاشتن مرغ. (تاج المصادر بیهقی). شکم بر ران نهادن درخفتن بر روی. (زوزنی). از زمین دور واماندن شکم شترچون خسبد و مرد چون سجده کند و مرغ چون بال فروگذارد، به نهایت فربهی رسیدن شتران و گوسفندان. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (اقرب الموارد) ، کندن گودالی خرد، زن را و آتش در آن افروختن و زن بر شرارۀ آن نشاندن بخاطر بیماری که او را بود. (اقرب الموارد). خوّیتها، اذا حفرت حفیرهً فاوقدت فیها ثم اقعدتها فیها لداء بها. (منتهی الارب) ، ساختن برای زن خویّه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
کشیدن ستاره از بهر فروشدن. (تاج المصادر بیهقی). بی باران شدن ستاره ها و نیز میل کردن به فروشدن و غروب نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، شکم از زمین برداشتن اشتر در حال فروخفتن و مردان در حال سجده و بال فروگذاشتن مرغ. (تاج المصادر بیهقی). شکم بر ران نهادن درخفتن بر روی. (زوزنی). از زمین دور واماندن شکم شترچون خسبد و مرد چون سجده کند و مرغ چون بال فروگذارد، به نهایت فربهی رسیدن شتران و گوسفندان. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (اقرب الموارد) ، کندن گودالی خُرد، زن را و آتش در آن افروختن و زن بر شرارۀ آن نشاندن بخاطر بیماری که او را بود. (اقرب الموارد). خَوَّیتها، اذا حفرت َ حَفیرهً فاوقدت َ فیها ثم اقعدتها فیها لداء بها. (منتهی الارب) ، ساختن برای زن خَویّه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
گذاشتن کار را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، دست بداشتن و راه وادادن. (تاج المصادر بیهقی). رها کردن. (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). رها کردن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رها کردن اسیر. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، فرید و وحید قراردادن چیزی را، ترک کردن کسی و متعرض وی نشدن، تخلیۀ فروشنده بین مشتری و جنس را، یعنی تسلیم کردن جنس به او، ترک کردن کسی، دو تن را که با یکدیگرند. خلی بینهما، ترکهما مجتمعین. (اقرب الموارد) (المنجد) : و خلینا بین الشیخین. (حریری، از اقرب الموارد) ، خالی کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، فارغ شدن و خالی شدن از کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، تخلیۀ مکان، گذشتن از آن. (اقرب الموارد) (المنجد) ، تخلیۀ شکم،کار کردن شکم و خالی شدن و تهی گشتن آن. (ناظم الاطباء) ، مردن. (اقرب الموارد) (المنجد)
گذاشتن کار را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، دست بداشتن و راه وادادن. (تاج المصادر بیهقی). رها کردن. (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). رها کردن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رها کردن اسیر. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، فرید و وحید قراردادن چیزی را، ترک کردن کسی و متعرض وی نشدن، تخلیۀ فروشنده بین مشتری و جنس را، یعنی تسلیم کردن جنس به او، ترک کردن کسی، دو تن را که با یکدیگرند. خلی بینهما، ترکهما مجتمعین. (اقرب الموارد) (المنجد) : و خلینا بین الشیخین. (حریری، از اقرب الموارد) ، خالی کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، فارغ شدن و خالی شدن از کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، تخلیۀ مکان، گذشتن از آن. (اقرب الموارد) (المنجد) ، تخلیۀ شکم،کار کردن شکم و خالی شدن و تهی گشتن آن. (ناظم الاطباء) ، مردن. (اقرب الموارد) (المنجد)
بیرون کردن، تهی کردن بر تهیدن، وا گذاشتن، بیرون بردن، درون زدایی تهی کردن خالی کردن، رها کردن یله کردن وا گذاشتن، خالی کردن قوای نظامی ناحیه یا شهری را، خالی تهی، تهذیب باطن از اخلاق ناپسند اعراض از آنچه انسان را از خدا باز میدارد. یا تخلیه شکم. کار کردن شکم و خالی شدن آن. یا تخلیه هوا. خالی کردن محیطی را از هوای. یا تلمبه تخلیه هوا. وسیله ای که در آزمایشگاهها و در صنعت برای خالی کردن هوای دستگاهی یا محفظه ای بکار رود. یا تخلیه ید. دست متصرف را از ملک یا خانه کوتاه کردن خلع ید
بیرون کردن، تهی کردن بر تهیدن، وا گذاشتن، بیرون بردن، درون زدایی تهی کردن خالی کردن، رها کردن یله کردن وا گذاشتن، خالی کردن قوای نظامی ناحیه یا شهری را، خالی تهی، تهذیب باطن از اخلاق ناپسند اعراض از آنچه انسان را از خدا باز میدارد. یا تخلیه شکم. کار کردن شکم و خالی شدن آن. یا تخلیه هوا. خالی کردن محیطی را از هوای. یا تلمبه تخلیه هوا. وسیله ای که در آزمایشگاهها و در صنعت برای خالی کردن هوای دستگاهی یا محفظه ای بکار رود. یا تخلیه ید. دست متصرف را از ملک یا خانه کوتاه کردن خلع ید