جدول جو
جدول جو

معنی تخضخض - جستجوی لغت در جدول جو

تخضخض(اِ تِ)
جنبیدن آب وآنچه بدان ماند. (زوزنی) (از آنندراج). جنبیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ خَخِ)
جنبیده. (آنندراج). جنبیده و جنبش داده و برانگیخته. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخضخض شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
آراستن کسی را به مهره های خضض. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آراستن کسی را به مهره های خرد و سفیدکه کودکان پوشند. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(خُ ضَ خِ)
فربه کلان شکم از مردان و شتران. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خُ خُ)
فربه کلان شکم از مردان و شتران. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا