جدول جو
جدول جو

معنی تخضب - جستجوی لغت در جدول جو

تخضب
(اِ تِ)
اختضاب. رنگ کردن با حنا و مانند آن. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تخضع
تصویر تخضع
زاری کردن، اظهار فروتنی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخضیب
تصویر تخضیب
خضاب کردن، رنگ کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
درهم و برهم شدن کاری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
فروتنی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (آنندراج). فروتنی نمودن. (زوزنی). بر خود بستن فروتنی را. (ناظم الاطباء). به تکلف فروتنی نمودن. (اقرب الموارد) (المنجد) ، زاری نمودن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
خمیده گردیدن چوب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شکسته شدن چوب. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اَتْ تَ بَ)
لنگ گردیدن گوسپند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
خوردن شتران چوب یا گیاه خشک را. (منتهی الارب) (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) : تتخشب الابل عیدان الشجر، ای تتناول اغصانه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
تخزب جلد، تهبج (آماس) کردن پوست. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ورم کردن پوست بدون درد. (از اقرب الموارد) (از المنجد)، تخزب ضرع ناقه، آماس کردن پستان ماده شتر. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بریده گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، قطع کردن شاخه های مو در ایام بهار. (از اقرب الموارد) ، دراز کشیدن آفتاب شعاع را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خضاب کردن. (تاج المصادر بیهقی). رنگ کردن چیزی را. (منتهی الارب). رنگ کردن چیزی را. و تشدید بخاطر مبالغت بود. (اقرب الموارد) (المنجد). رنگ کردن. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ ضُ)
درختی است حجازی، خارش خرد شبیه خار عوسج. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ضُ)
دهی است نزدیک مکه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قریه ای از اعمال مکه که دارای نخلستان و چشمۀ آبی است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مِ ضَ)
تغار و لگن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تغار. طشت شمع. خضابدان. (دهار). و رجوع به مخضبه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ خَضْ ضِ)
رنگ کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که رنگ می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخضیب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ خَضْ ضَ)
رنگین کرده شده و وسمه بسته شده. (غیاث) (آنندراج) : بنان مخضب، سرانگشتان رنگ کرده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به مخضوب و خضیب و مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ضعیف شدن کار کسی و برهم و درهم گردیدن آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ضعیف شدن کار و گفته اند اختلاط کار. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَلْهْ)
ظفر نیافتن به آنچه مطلوب بود. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تکبر کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تکبر. (اقرب الموارد) (المنجد) : تخنب فلان، تکبر و اصله رفع خنابهالانف. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
راه رفتن نه بزودی و نه بدرنگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). راه رفتن نه سریع و نه آهسته. (المنجد). راه رفتنی میانه چنانکه نه سریع باشد و نه بطی ٔ. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گرفتن راه سنگ ناک دشوارگذار که نزدیک بود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
خوردن کرم چوبخوار، درخت را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). سوراخ کردن کرم، درخت را. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اَضَ)
نعت تفضیلی از خضب و خضوب. سبزتر
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
مکیدن آب دهن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(بَ صَ لَ)
خشم گرفتن. (تاج المصادر بیهقی). به خشم شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تُ خَیْ یِ / تُ خُیْ یِ)
وقع فی وادی تخیب، یعنی افتاد در باطل. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و آن غیرمنصرف است بخاطر علمیت و وزن فعل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
سبزی شکوفۀ خرما. ج، خضوب، سبزه نودمیده بباریدن باران. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) ، سبزی که از درخت برآید در اول برگ آوردن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تخضیب
تصویر تخضیب
رنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغضب
تصویر تغضب
مجبور شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترضب
تصویر ترضب
مکیدنآب دهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخنب
تصویر تخنب
تکبر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخضع
تصویر تخضع
زاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضب
تصویر خضب
سبزه تازه نودمان نو رسته رنگ موی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخضع
تصویر تخضع
((تَ خَ ضُّ))
فروتنی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخضیب
تصویر تخضیب
((تَ))
رنگ کردن، خضاب کردن
فرهنگ فارسی معین