جدول جو
جدول جو

معنی تخزلج - جستجوی لغت در جدول جو

تخزلج(اِ تِ)
شتاب کردن در مشی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شتافتن در رفتن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
وسواس در دل آمدن. (غیاث اللغات). خلیدن چیزی در دل. (منتهی الارب). خلیدن: تخالج فی صدری، خلید در دل من. (ناظم الاطباء). شک کردن در چیزی. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، تجاذب شوق یا اندوه کسی را. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جنبیدن و لرزیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اضطراب و تحرک. (اقرب الموارد) (المنجد) ، تفکک و پیچ پیچان راه رفتن مفلوج. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). پیچ پیچان راه رفتن مفلوج چنانکه به چپ و گاهی براست کشیده شود. (اقرب الموارد). تمایل. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
آمدن بعض ابر بر بعض دیگر از گرانی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، رفتن به گرانباری و سستی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ زِ)
بلغزیدن پای. (تاج المصادر بیهقی). لغزیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تزلق. (متن اللغه) (اقرب الموارد) (المنجد) : تزلج السهم عن القوس، یعنی تیر از کمان لغزید و گذشت. (از اقرب الموارد) ، ایستادن و اصرار کردن بر شرب نبید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). الحاح در نوشیدن شراب. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تخالج
تصویر تخالج
دودلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلج
تصویر تخلج
جنبیدن و لرزیدن، اضطراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخزل
تصویر تخزل
گرانبار گرایی سست روی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلج
تصویر تخلج
((تَ خَ لُّ))
جنبیدن، لرزیدن
فرهنگ فارسی معین