جدول جو
جدول جو

معنی تخرصه - جستجوی لغت در جدول جو

تخرصه
(تِ رِ صَ)
تخرص. یکی تخریص. (المعرب جوالیقی). رجوع به تخریص شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تِ صَ)
تخریص. خشتک پیراهن و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دِ رِ صَ)
واحد دخاریص است. دخرص. دخریص. رجوع به دخریص شود. (المعرب جوالیقی ص 143 و 144)
لغت نامه دهخدا
(تَ یُ)
ظاهر کردن کار را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خُ صَ)
رخصت. (منتهی الارب) (از لسان العرب) (از تاج العروس) ، شربت از آب. (منتهی الارب) (از تاج العروس). منه: اعطنی خرصتی. (منتهی الارب) ، طعام زن زچه. (منتهی الارب) (از لسان العرب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(تِ رِ)
یکی تخریص. (المعرب جوالیقی). رجوع به تخریص شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
دروغ گفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). افترا کردن بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دروغ گفتن و افترا کردن. (آنندراج) (اقرب الموارد) (المنجد). قال ابوتمام:
تخرصاً و احادیثاً ملفّقهً
لیست بنبع اذا عدت و لا غرب.
(اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
تفضیل دادن چیزی را به چیز دیگر و خاص کردن آنرا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خرصه
تصویر خرصه
رخصت، شربت از آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخرص
تصویر تخرص
دورغ گرفتن، افترا کردن بر کسی
فرهنگ لغت هوشیار
آدم قدکوتاه
فرهنگ گویش مازندرانی