منحوت از خر فارسی بمعنی حمار. بمزاح یا بقصد، خود را به نادانی (خری) زدن. خری نمودن. خویشتن را خر و نادان نمودن. وانمودن که نادان است و نباشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
منحوت از خر فارسی بمعنی حمار. بمزاح یا بقصد، خود را به نادانی (خری) زدن. خری نمودن. خویشتن را خر و نادان نمودن. وانمودن که نادان است و نباشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
حکایت صوت کشیدن چیزی سنگین بر زمین. (یادداشت بخط مؤلف) ، آواز کشیده شدن نوک چیزی بر زمین. (یادداشت بخط مؤلف) ، آواز شش چون بخلط انباشته باشد. (یادداشت بخط مؤلف) ، نام آواز گلوی خبه شده یا محتضر. (یادداشت بخط مؤلف). - امثال: خرخر مرگ مادرزن از چه چه بلبل بهتر است. (از امثال و حکم دهخدا)
حکایت صوت کشیدن چیزی سنگین بر زمین. (یادداشت بخط مؤلف) ، آواز کشیده شدن نوک چیزی بر زمین. (یادداشت بخط مؤلف) ، آواز شش چون بخلط انباشته باشد. (یادداشت بخط مؤلف) ، نام آواز گلوی خبه شده یا محتضر. (یادداشت بخط مؤلف). - امثال: خرخر مرگ مادرزن از چه چه بلبل بهتر است. (از امثال و حکم دهخدا)
آواز نامطبوع که از گلوی خفته برآید. (یادداشت بخط مؤلف). خرنا. خرناسه. غطیط: افتخاخ، خرخر کردن در خواب. فخ ّ، خرخر کردن نائم در خواب. فخیخ، خرخر کردن در خواب. (منتهی الارب) ، حکایت صوت خیشوم و بینی خفته. (یادداشت بخط مؤلف) ، قسمی آواز گربه. (یادداشت بخط مؤلف)
آواز نامطبوع که از گلوی خفته برآید. (یادداشت بخط مؤلف). خرنا. خرناسه. غطیط: افتخاخ، خرخر کردن در خواب. فخ ّ، خرخر کردن نائم در خواب. فخیخ، خرخر کردن در خواب. (منتهی الارب) ، حکایت صوت خیشوم و بینی خفته. (یادداشت بخط مؤلف) ، قسمی آواز گربه. (یادداشت بخط مؤلف)
نوعی از بدران باشد که ترب صحرایی است و تخم آنرا به یونانی قردمانا و قرطمانا گویند. (برهان) (آنندراج). رشاد برّی. خردل صحرایی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به رشاد بری شود
نوعی از بدران باشد که ترب صحرایی است و تخم آنرا به یونانی قردمانا و قرطمانا گویند. (برهان) (آنندراج). رشاد برّی. خردل صحرایی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به رشاد بری شود