جدول جو
جدول جو

معنی تخادن - جستجوی لغت در جدول جو

تخادن
(اِ لِءْ)
با یکدیگر راست شدن در دوستی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تخادع
تصویر تخادع
خود را فریب خورده وانمود کردن، یکدیگر را فریب دادن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ زَ)
خیار و تخلان. (شعوری ج 1 ورق 286 ب از محمودی). خیار تر. (مؤید الفضلا ص 269 ذیل لغات ترکی) (آنندراج). خیار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ لَ)
فریبش نمودن. (دهار). خود را فریب خورده وانمود کردن و فریب خورده نبودن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، فریفتن بعضی مر بعضی را. (از منتهی الارب) (از آنندراج). تخاتل
لغت نامه دهخدا
(اِ لِ)
رجوع به تخارش شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ختن شدن بعضی مر بعضی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به ختن شود
لغت نامه دهخدا
(گَزَ جُ تَ)
مصدر منحوت از تخمق یا تخمگ ترکی، خوردن (اهریمنی). نفرین گونه ایست چون زهر مار کردن، کوفت کردن: بتخ، کوفت کن. زهر مار کن. تخید، زهر مار کرد. کوفت کرد. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ زَ تُ)
راست ایستادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، درست و راست شدن کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تصالح قوم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
دهی از دهستان اورامان در بخش رزاب شهرستان سنندج است که در پانزده هزارگزی شمال باختر رزاب و سه هزارگزی خاور راه اتومبیل رومریوان به رزاب قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است و75 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات و توتون است. شغل اهالی زراعت و گله داری است وراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
تاذن. قریه ای از قرای بخارا، و از آنجاست ابومحمد حسن بن جعفر... (از معجم البلدان) (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تخادع
تصویر تخادع
یکدیگر را فریب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخادع
تصویر تخادع
((تَ دُ))
یکدیگر را فریفتن، خود را فریب خورده وا نمودن در صورتی که نباشند، جمع تخادعات
فرهنگ فارسی معین