جدول جو
جدول جو

معنی تخ - جستجوی لغت در جدول جو

تخ
تفاله، تفالۀ کنجد
تصویری از تخ
تصویر تخ
فرهنگ فارسی عمید
تخ
(تَخ خ)
عصارۀ کنجد. رجوع به تخ شود، خمیر ترش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، دزی در ذیل قوامیس عرب، معنی این کلمه را بزبان بربر، پوسیدن چوب و غیره آورده است. رجوع به دزی ج 1 ص 142 شود
لغت نامه دهخدا
تخ
(تَ / تِ)
کلمه ایست که به شیرخوارگان گویند تا چیزی را که در دهان دارد بیفکند
لغت نامه دهخدا
تخ
تفاله
تصویری از تخ
تصویر تخ
فرهنگ لغت هوشیار
تخ
صوتی منع کننده و بازدارنده برای کودکان، صوتی برای بازداشتن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تخار
تصویر تخار
(پسرانه)
نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه، از جمله نام یکی از همراهان فرود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تخواره
تصویر تخواره
(پسرانه)
نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه، از جمله نام پدر خزانه دار خسرو پرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تخثیم
تصویر تخثیم
پهناوراندن پهناور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخدد
تصویر تخدد
ترنجیدن پوست، تکیدن لاغر اندامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخجیل
تصویر تخجیل
شرمنده کردن شرمسار کردن شرمنده کردن، شرمگین بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخجم
تصویر تخجم
خجل کردن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
آلت مخصوص بازی نرد و آن شامل دو قطعه مستطیل شکل است که بوسیله لولا بهم متصل شده اند. دو سر هر قطعه به 6 خانه تقسیم گردیده ومهره های بازی بترتیبی خاص دراین خانه ها قرار میگیرند
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به تخت (لوحی که کودکان بروی آن علم و عمل خط می آموزد)، مهر خاتم سنگی، صدر سینه
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی سوهان که بدان تخته را می سایند. یا تخته ساب نرم. یکی از انواع سوهانهای مورد استعمال خاتمسازان که عاج آن ریز است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تختهبری
تصویر تختهبری
شغل و عمل تخته بر، مکان تخته بر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخته مشق
تصویر تخته مشق
پلمه (لوح)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخته گردن
تصویر تخته گردن
مرکب سخت که عنان را برنتابد، دارای گردن پهن و کلفت وراست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخدر
تصویر تخدر
پنهان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
کلاه چوبی بسیار گشاد و بلندی که بشکلی مضحک بر سر محکوم میگذارند بطوری که وی قادربحفظ تعادل خود نبوده و روی پا میلغزیده و مردم در پی او راه افتاده هیاهو میکردند و کف میزدند، نوعی تنبیه و کیفرکه در مورد کسبه ای که در مقیاسها تقلب میکردند معمول بوده بدین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخصص
تصویر تخصص
گرایش، ویژگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تخلف
تصویر تخلف
سرپیچی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تخیل
تصویر تخیل
انگارش، پندار، پنداشت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تخمین زدن
تصویر تخمین زدن
برآورد کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تخمین
تصویر تخمین
برآورد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تخمیر
تصویر تخمیر
مایه زنی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تخلیه
تصویر تخلیه
تهی سازی، تهی کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تخفیف
تصویر تخفیف
کاهش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تخریب
تصویر تخریب
ویرانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تخطئه
تصویر تخطئه
هرزوارش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تخطی
تصویر تخطی
لغزش، سرپیچی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تخصیص
تصویر تخصیص
کنارگزاری، بخش کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تخت
تصویر تخت
اریکه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تخت فرمانروایی
تصویر تخت فرمانروایی
اریکه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تخم
تصویر تخم
بذر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تخصص داشتن
تصویر تخصص داشتن
کاردان بودن، سررشته داشتن
فرهنگ واژه فارسی سره