جدول جو
جدول جو

معنی تحیط - جستجوی لغت در جدول جو

تحیط
(تُ)
رجوع به تحیط و تحوط شود
لغت نامه دهخدا
تحیط
(تَ)
قحطسال. (ناظم الاطباء). رجوع به تحوط شود
لغت نامه دهخدا
تحیط
(تِ)
رجوع به تحیط و تحیط و تحوط شود
لغت نامه دهخدا
تحیط
قحط سالی
تصویری از تحیط
تصویر تحیط
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محیط
تصویر محیط
(پسرانه)
دربرگیرنده، احاطه کننده، از نامهای خداوند، آنچه شخص یا چیزی را احاطه کرده و منشأ تغییر و تحول است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از محیط
تصویر محیط
جایی که انسان در آن زندگانی می کند اعم از کشور، شهر، جامعه یا خانواده، مقابل محاط، کنایه از احاطه کننده، فرو گیرنده، در ریاضیات خطی که دور دایره را فراگیرد، در ریاضیات شکلی که شکل دیگر داخل آن قرار گرفته باشد، کنایه از اقیانوس، کنایه از آگاه، مطلع، باخبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحیت
تصویر تحیت
سلام گفتن، درود گفتن، خوشامد گفتن، سلام و درود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحیض
تصویر تحیض
حایض شدن، در حالت حیض و بی نمازی قرار گرفتن زن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحیر
تصویر تحیر
حیران شدن، سرگشته شدن، سرگردانی، سرگشتگی، در تصوف از مراحل سلوک که عارف در آن مرحله خود را سرگشتۀ جمال و جلال الهی می بیند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحیز
تصویر تحیز
جا گرفتن، جاگزین شدن، محصور شدن در جایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحنط
تصویر تحنط
خوشبو کردن مرده
فرهنگ لغت هوشیار
گردک تریست فرا گرد پیرامون، فرا گیر، آگاه همه دان، زیستگاه، زراره (اقیانوس) احاطه کننده در برگیرنده: هوا محیط است بر چیز ها، خطی که دور تا دور سطحی را احاطه کند پیرامون. یا محیط دایره خطی است مدور که سطح دایره را احاطه کند. توضیح عاده محیط دایره و دایره بیک مفهوم بکار برده میشوند، جای زندگی آدمی، با اطلاع مطلع، دریای بزرگ اقیانوس. یا محیط کحلی رنگ. دنیا: صدف این محیط کحلی رنگ چون بر آمود در بکام نهنگ... (نظامی. گنجینه گنجوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قحیط
تصویر قحیط
خشک شده، غاز زده خشکی زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشیط
تصویر تشیط
نزاری از بسیارگایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخیط
تصویر تخیط
درزیگری درزی گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحویط
تصویر تحویط
دیوار بندی دیوار کشی پرچین کشی گردگیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحیر
تصویر تحیر
سرگشته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحیز
تصویر تحیز
جا گرفتن، محصور شدن در جائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحیش
تصویر تحیش
رمیدن و ترسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحیض
تصویر تحیض
حایض شدن زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحیف
تصویر تحیف
از کناره کاستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحیک
تصویر تحیک
گشاد راه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحین
تصویر تحین
پیوسیدن (انتظار کشیدن) چشمداشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحطیط
تصویر تحطیط
خوردن طعام را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحیت
تصویر تحیت
سلام گفتن، دعا و نیایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محیط
تصویر محیط
((مُ))
فراگیرنده، احاطه کننده، پاره خطی که دور سطحی را فرا می گیرد، آگاه و باخبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحیز
تصویر تحیز
((تَ حَ یُّ))
جای گرفتن، جاگزین شدن، به کرانه شدن، به گوشه رفتن، فراهم آمدن، جایگزینی، جمع تحیزات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحیر
تصویر تحیر
((تَ حَ یُّ))
سرگشته شدن، حیران گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحیت
تصویر تحیت
((تَ یَّ))
درود گفتن، سلام گفتن. جمع تحیات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تغیط
تصویر تغیط
((تَ غَ یُّ))
خشم گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محیط
تصویر محیط
پیراگیر، پیرامون، زیستگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محیط
تصویر محیط
Circumference
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از محیط
تصویر محیط
circunferência
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از محیط
تصویر محیط
Umfang
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از محیط
تصویر محیط
obwód
دیکشنری فارسی به لهستانی