- تحویل
- بهره برداری
معنی تحویل - جستجوی لغت در جدول جو
- تحویل
- برگردانیدن، تغییر و تبدیل
- تحویل
- برگردانیدن، انتقال دادن، جا به جا کردن، ازجایی به جای دیگر نقل کردن، سپردن چیزی به کسی، در علوم ادبی زشت و زیبا
تحویل سال: تمام شدن سال پیش و آغاز سال نو خورشیدی
- تحویل ((تَ))
- جابه جا کردن، تغییر دادن، سپردن کاری یا چیزی به کسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گوارش، موشکافی، کاوش، کندوکاو، ریشه یابی، واکاوی
اندوختن، یاد گیری، به دست آوردن
گود چشمی گود افتادن چشم
جمع تحویل
گرد آوردن، آراستن
تحصیل دین، جمع آوری آن، ستاندن و جمع نمودن، کسب و اکتساب، حاصل شدن
دیوار بندی دیوار کشی پرچین کشی گردگیری
بار برنهادن، برآوردن نیاز خویشتن از کسی خواستن
هضم کردن، خرج شدن
چرباندن چرب کردن با روغن، آبدادن پیش از رسیدن به زن، چکاندن
دراز کردن درازاندن، مولش دادن، دراز گفتن دراز گویی، دراز سرایی، دراز نویسی، دراز کردن طول دادن طولانی کردن، دراز گفتن، دراز گویی، جمع تطویلات. یا تطویل بلاطائل. دراز گویی بیهوده
کم شدن شیر
بیاراستن
فروخواندن
اعتماد و تکیه کردن
دارا کردن توانگری کردن، به توان رساندن مال کردن بقوه دور سانیدن عددی را درنفس خودضرب کردن،جمع تمویلات
عطا دادن
ترسانیدن، کارهای ترساننده
بازگشت کردن از چیزی آغاز یابی ناب یابی کاوش و پژوهش برای رسیدن به آغاز یا ناب نهاده یا اندیشه ای، سفر نگیدن (سفرنگ تفسیر) باز گردانیدن بازگشت دادن، تفسیر کردن بیان کردن، شرح و بیان کلمه یا کلام بطوری که غیر از ظاهر آن باشد تعبیر، جمع تاویلات
جمع کردن، گرد آوردن، آراستن
ترساندن، دچار خوف و فزع کردن
مال دار ساختن، صاحب مال گردانیدن
کاری به زور بر عهدۀ کسی گذاشتن، پیغام
دراز کردن، در کاری زیاد وقت صرف کردن، طول دادن
به صدای بلند گریه و فریاد کردن و از کسی مدد خواستن، اعتماد و تکیه کردن
آراستن چیزی برای گمراه ساختن و فریب دادن، اغوا کردن، به گمراهی افکندن
حل کردن، گشودن، حل کردن غذا در معده، حلال کردن، روا شمردن
گردانیدن کلام و برخلاف ظاهر معنی کردن آن، تعبیر و تفسیر خواب، توجیه
حاصل کردن، فراهم آوردن، به دست آوردن، درس خواندن، دانش آموختن
((تَ))
فرهنگ فارسی معین
بازگردانیدن، تفسیر کردن، بیان کردن، شرح و بیان کلمه یا کلام به طوری که غیر از ظاهر آن باشد، تعبیر، جمع تأویلات