جدول جو
جدول جو

معنی تحنیه - جستجوی لغت در جدول جو

تحنیه(اِ)
از ’ح ن ی’، پیچیدن دست کسی را. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، خم دادن چوب را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، خراشیدن و پوست باز کردن چوب. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، دوتا کردن پشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
از ’ح ن و’، مهربان کردن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تثنیه
تصویر تثنیه
اسمی که بر دو نفر یا دو چیز دلالت می کند، مثنی، ساختن کلمه به صورتی که بر دو نفر یا دو چیز دلالت کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنحیه
تصویر تنحیه
برکنار کردن، یک سو کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحشیه
تصویر تحشیه
حاشیه زدن، حاشیه دوختن به جامه، حاشیه نوشتن بر کتاب، حاشیه نویسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحلیه
تصویر تحلیه
به زیور آراستن، زینت دادن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
سر فروافکندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نگونسار گردانیدن کلانسالی کسی را. (اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، بنا کردن عمارت را طولانی محکم پس خمیده کردن او را. (شرح قاموس). سغ را استوار بنا کرده کج و مایل گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). محکم بنا کردن قصر را پس کج و مایل ساختن آنرا. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، کجی در لنگ و پشت اسب است. (شرح قاموس). گوژی پشت و دستهای اسب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). کجی و گوژی در دستهای اسب و پشت آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
حنوط پاشیدن بر مرده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). حنوط کردن مرده را. با چیز خوشبو معطر کردن. (فرهنگ نظام). بر مرده حنوط نهادن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) : بعد از تحنیط و تکفین با جمعی از اصحاب اهل ثقه و اعتماد او را برداشت. (تاریخ قم ص 297) ، تحنیط رمث، سفیدشدن و رسیدن و پخته گردیدن گیاه رمث. (از منتهی الارب). سپید گردیدن و رسیدن گیاه رمث. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
احنف کردن. (تاج المصادر بیهقی). احنف گردانیدن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). رجوع به احنف شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از غلاف برآمدن و منتشر شدن خارهای خوشۀ زراعت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گل آوردن درخت، بازپس گشتن و بددلی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). یقال: حمل فحنن، ای هلل و کذب، ای رجع و جبن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
خضاب کردن به حنا. (تاج المصادر بیهقی). رنگ کردن چیزی را به حنا. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). رنگ کردن چیزی را به حنا و خضاب کردن. (ناظم الاطباء). رجوع به تحنؤ و تحنی ٔ شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گرد کوهان شتر گلیم نهادن نشستن را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، مجتمع گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، مستدیر کردن، حلقه شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از ’ح ش ی’، دما بر کسی افکندن. (تاج المصادر بیهقی). تاسه برافتادن و سبب تاسه برافتادن شدن. (ناظم الاطباء) ، حاشیه بر جامه قرار دادن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). آرایش کردن کنار جامه را با طراز و جز آن. (ناظم الاطباء) ، حاشیه کردن و حاشیه نوشتن. (آنندراج). نوشتن حاشیه بر کتاب. (ناظم الاطباء). تعلیق حاشیه بر کتاب. (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
حفظ و نگاه داشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، پناه دادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خورانیدن شوربا کسی را اندک اندک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). آشامانیدن به کسی شوربا را اندک اندک. (ناظم الاطباء). رجوع به تحسی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تحنئه. رجوع به تحنئه و تحنؤ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تعنیه
تصویر تعنیه
نامردی، عنین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحشیه
تصویر تحشیه
حاشیه نوشتن بر کتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحنیب
تصویر تحنیب
سر فرو افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحلیه
تصویر تحلیه
زیور بستن، نشان کسی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنیه
تصویر ترنیه
پارسی تازی گشته ترانه ترانه خواندن، شاداندن، پیچ دادن آوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزنیه
تصویر تزنیه
به زنا منسوب کردن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسنیه
تصویر تسنیه
گره گشایی: آسان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغنیه
تصویر تغنیه
آواز خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثنیه
تصویر تثنیه
دو تا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تانیه
تصویر تانیه
سستی کردن، درنگی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنحیه
تصویر تنحیه
یک سو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهنیه
تصویر تهنیه
فرخنده گویی فرخنده خواهی شادباش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحبیه
تصویر تحبیه
پشتیبانی، باز داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمنیه
تصویر تمنیه
منی انداختن، پاداش دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغنیه
تصویر تغنیه
((تَ یِ))
آواز خواندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنحیه
تصویر تنحیه
((تَ یِ یا یَ))
دور کردن، دور ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحشیه
تصویر تحشیه
((تَ یِ))
نوشتن حاشیه بر کتاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تثنیه
تصویر تثنیه
((تَ یِ))
دو تا کردن، علامت تثنیه «ان» یا «ین» را به کلمه عربی الحاق کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحلیه
تصویر تحلیه
((تَ یِ))
زیور بر نهادن، زینت دادن
فرهنگ فارسی معین